۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

نمودارشدن روزنۀ امید برای نجات سوریه از نابودی


یکی از اجتماعات ملیونی سوریها درحمایت از همه پرسی قانون اساسی ی جدید ودر دفاع از دولت  سوریه دردمشق
------------------------------------
نوت:
  این معلومات جدید را بنابر ارزش آن همین اکنون  از (سانا)بدست آورده ودرمتن اضاف کردم.

  غرض معلومات باطلاع میرسد که همه پرسی درمورد پیش نویس قانون اساسی ی جدید سوریه که از طرف دولت آن کشور برای وسیعتر شدن مشارکت تمامی گروه ها وعقاید سیاسی- مذهبی به رای گیری گذاشته شد، طرف حمایت وسیع مردمی قرار گرفت.مشارکت مردم درحدی بود که نتایج انتخابات را برعلاوۀ آنکه قانونیت بخشید، باعث شرم وخجالت برای کلیه نیروهای مخالف ومهاجم عربی وغربی علیه سوریه شد.
براساس معلوماتی که وزیرداخلۀ سوریه بعد ختم رای گیری برای خبرنگاران ومردم ارایه کرد، ارقام چنین وانمود ساخته شد.
1 : تعداد افراد واجد شرایط رایدهی  14589954  نفر  
2 : تعداد ثبت نام کننده ها درانتخابات  8376447 نفر ازجمله 753208نفر یا ( 9% ) رای مخالف داده و132920 کارت ، یا(1،6%)  مجموع کارتهای داخل صندوقها باطل اعلام گردیده است.
3 :  تعداد شرکت کنندگان در رای گیری، باوجود تلاشهای فراوان اتحادیۀ عرب، اتحادیۀ اروپا، امریکا ومتحدین جهانی آن، با وجود مصارف هنگفت پولی برای مانع شدن مردم وبرهم خوردن انتخابات که بدون شک دست آورد بزرگی برای سوریه وهواداران آن میباشد،بیشتر از4 ، 57 %  اعلان گردید.
قابل ذکر است که همه پرسی درمورد قانون اساسی جدید سوریه که باحذف مادۀ هشتم قانون اساسی قبلی ،حزب بعث موقف رهبری خودرا ازدست میدهد وسیستم چند حزبی درسوریه بوجود خواهد آمد، در14185 مرکز رای گیری انجام یافته است. 27/02/2012
---------------------------------
«2»
سوریه : روزنۀ نجات از نابودی !

تمام تلاشها،دسایس وتدابیر فعال نظامی- سیاسی- استخباراتی استکبار جهانی وعمال عربی و منطقوی آن ، باضافه ی صدورفتواها وفیصله های مراجع ارتجاع عرب ومانورها ونعره های احزاب بنیادگرای عربی،درحال ناکام شدن اند، وجمهوری عربی سوریه با اخذ موقف سالم، آوردن تغییرات لازم دموکراتیک، دادن مجال به مخالفین تحول طلب خواهان آزادی ومشارکت در قدرت،برای ابراز نظر وانتقاد ،کسب حمایت قوتمند روسیه ی دیر ازخواب بیدار شده، چین نیرومند، همراهی ی لبنان، الجزایر، اردن،عراق وده ها حزب ضد بنیادگرای عرب،کشورهای عدم وابسته در جال شیطانی ی سرمایه داری معاصرِ خواهان تجدید تقسیم کرۀ خاکی دربین دیناسورهای صنعتی- بانکی ومهمتر ازهمه بسیج همه توانها وریزرفهای انسانی داخل سوریه(خاصتاً حزب بعث وشاملان جبهه)،کارایی خودرا ازدست میدهند ، وبر امیدواری های مجموع طرفداران سوریه ومخالف با تجاوزات ویکه تازیهای تیم( سرکوزی- سعودی – امریکا )وسایر اعضای شبکه ،درمورد بقای دولت فعلی سوریه قوت واطمینان بیشتر پیدا شده است.


 دولتهای سابق ترکیه که بابت نسل کشی (ارمنیها) زیر فشار قرار دارد ، واز دولت فعلی آن کشور غرض معذرت خواهی از ارمنیهامطالباتی وجود دارد، این فشار از سوی (علوی)های ترکیه که تعداد شان را بیشتر از 24 ملیون نفر درترکیه تخمین میزنند،ودردههء 30 قرن گذشته بمانند ارمنیها با کشتار وسیع قومی مواجه شده بودند،موجود است. این فشار علویها نمیتواند،شامل تغییر موقف ترکیه پیرامون مسایل سوریه که بیشتر از 14% مردم آن علوی بوده وشخصیتهای کلیدی علوی دروجود حزب بعث پستهای کلیدی دولتی سوریه را دردست دارند،نگردد.


اتحاد موجود عربستان با امریکا وناتو،مارا به یاد موقف مشترک هارون رشید پادشاه مقتدر،عیاش وسفاک عباسی وامپراتور روم میاندازد ، که یکی (خلیفه ی بغداد)بخاطر نفوذ رو به تزاید امرای جنگی عرب حامل پیام اسلامی ولی سرکش دربرابر تاج وتخت بغداد، در هسپانیه تشویش داشت وآن دومی(امپراتور روم) نسبت بقدرتمند شدن پادشاه مقتدر «قستنطنیه» که اونیز مسیحی بود ودرپی گسترش عیسویت تلاش میکرد، اما، بامدعیان قدرت خداوندی(!) درروم مخالف بود واطاعت روم را نمیکرد، می اندازد.درآنروزگار خیلی قدیمی،چطور دوپادشاه خودکامه وجاه طلب،یکی مسلمان ودیگری نصارا، اختلافات آشتی ناپذیر دینی ی شان را ترک گفته ،بخاطر وسعت قلمرو تحت فرمان شان،با استفادهء ابزاری  از دین خدا،بخاطر یکه تازی ودراسارت درآوردن گروه های وسیعتر مردم وبسط سرزمینهای تحت فرمان شان،اقدام به خیانت علیه هم کیشان،همزبانان وهم عقیده های خودشان نمودند،ودر حمایت  پادشاهی ی دشمن ودین مخالف، برای برآورده شدن خواسته های شیطانی وتحقق اهداف پلید جاه طلبانه ی شان تا آنجا پیش رفتند ، که برعلاوۀ ریختانده شدن خون های بی حساب وخرابی های بیشمار، به گسترش اسلام فرهنگ مدار در(اندلس)ومسیحیت آزاد منش تر در (قستنطنیه) ، افتضاح بزرگی راخلق کرده وتا امروز مایۀ شرمساری آنها میباشد.

چنین معاملات ابلیسی درآن وقت،امروز وفردا ازطرف هر دولت، حلقه وشخصی که صورت بگیرد، طوریکه هیچ دستآورد قابل افتخارنصیب هردو امپراتوری نگردید،برای سایرین ازجمله دشنان مردم سوریه ارزانی نخواهد شد. احزاب وگروه های افغانی نیز باید از این تجارب استفاده کنند، وعلیه آرمانها وعقاید سالم سیاسی- مذهبی وملی شان ازطریق بدست آوردن مال ومتاع دنیوی ویا مطرح شدنهای موقتی،قرار نگیرند ووسیله ی دشمن برای زدن دوستان وهمقطاران خود نگردند.

جادارد که از یک حقیقت دیگر تاریخی درمورد دشمنی سلاطین عربستان وسمارقهای کنار خلیج فارس با امپراتوریهای دمشق(شام) وبغداد یادگردد.این دوامپراتوری اسلامی بعد ختم خلافت چهار یار حضرت پیغمبر اسلام،ازطرف امویها وعباسیها درقلمروهای دورتر از عربستان امروز ودیروز بنایافت وسالها حکومت کردند.بعد آن دوامپراتوری که هرکدام محاسن ومعایب فراوان داشتند،سربازان وغلامان ترکی دراردوی عباسیها،صدها سال امپراتوری دیگری رابنام ترکهای عباسی اساس گذاشتند، که حکومتیهای فعلی ترکیه درصدد احیای شکل جدیدی ازآن امپراتوری سنی مذهبان منطقه دربرابر ایرانیهای شیعه مذهب اند،ودراین زمینه خودرا با وهابیهای سعودی نزدیک کرده اند.

این حقیقت را بایدهمه درک کنند که دولتهای جاگزین ویا فعال درقلمروهای آن سه امپراتوری (دمشق، بغداد وترکیۀ عثمانی) ،که ترکیۀ عثمانی بعد جنگ اول جهانی ودرنتیجۀ تبانی سعودیها با استعمار انگلیس ،با آغاز جنگهای گویا آزادی بخش در یمن، ازطریق امضای قرار دادها وتوافقات چندگانه دربین طرفین،بشمول متحد ساختن امیرنشینهای چند گانه ِ آن وقت درسرزمین حجازوتسلیم کلید قدرت بدست ملک عبدالعزیز،سقوط داده شد، ودولت عراق که خود این نام(عراق) دارای سابقۀ حداقل صدساله نیست،بحیث میراثخوار امپراتوری بغداد ،درزمان قدرت صدام حسین رئیس جمهور عراق که درپهلوی خشنونت ومرکزی ساختن نامحدود قدرت و قلع وقمع مخالفین سیاسی (مذهبی وسیاسی) خدمات ارزنده وفراموش ناشدنی ی نیز درکلیه عرصه های زندگی بمردم عراق انجام داده بود،با آغاز جنگها ومشتعل ساختن آتش فتنه در منطقه ، ازطرف امریکا،انگلیس وپول وحمایت بیدریغ سعودیها وخلیج سقوط داده شد ،وخود صدام حسین بسان معمرالقذافی با بیرحمانه ترین شیوه شگنجه وبه قتل رسید .

اکنون نوبت میراثخوار (باقیماندۀ)امپراتوری شام(دمشق) است،که باید سوریه به خاکستر تبدیل گردد،وبشار اسد راه قذافی وصدام را طی کند. اما، روزنۀ امید برای نجات سوریه از نابودی درحال وسیع تر شدن است، ومشت های بسته، نیروهای مصمم برای دفاع، وسعت پیدا کردن حرکتهای جهانی درحمایت از غیر نظامی ساختن حل مشکلات سوریه، مردود دانستن مسلح سازی ی مخالفین حکومت سوریه، حتی مخالفت مرزوقی رئیس جمهور تونس ازاین فکر، استوارشدن بیشتر روسیه وچین درحمایت از سوریه ،دستگیری تعدادی از افراد مسلح وخبیر عسکری وفنی کشورهای مخالف سوریه دردمشق وسایر مناطق آن کشور،محدود شدن ساحات جنگ به چند منطقه ، واز همه مهمتر براه انداختن همه پرسی درموردقانون اساسی ی جدید و مشارکت وسیع مردم دراین پروسۀ ملی،و سایر اقدامات موثر وانکشافات جدید ونوید دهنده ی بهتر شدن وضع ، این امیدواری رابقول وزیر خارجه ی لبنان ، قوت می بخشد که مردمان سوریه، منطقه وجهان درچند روز آینده،خبرهای مهم و بس ارزنده وامیدوار کننده ی را درمورد سوریه ونجات آن کشور از سقوط حتمی ی تواءم با وحشت وکشتاری که قبلاً در( لیبیا وعراق) رخ داد وعملی گردید،خواهند شنید.

آیا، تعجب آور نیست درحالیکه اکثریت قریب به اتفاق دُرزیها درجولان اشغالی وملیونها انسان سوری،شامل (سُنی ها، علویها، کُردها، عیسویها، یزیدیها، سریانیها و یهودها ) ،زنان ،مردان واطفال درهر گوشه ی آن کشور،فریاد( با روح و با خون) ازتو یا بشار حمایت میکنیم، را سر میدهند ومشارکت ملیونی ی مردم درجریان همه پرسی ی اخیر قانون اساسی جدید، تازه ترین نمونۀ آنست،یک عده از غاصبان وحکام جهان ،بجای مردمان سوریه وسایر کشورها،روءسای جمهور را تعین ویا سبکدوش میسازند.این افتضاح  ومداخله نیست،چیست؟آیا،کسی حق این سوال را ندارد ، تا بپرسد که امرا وسلاطین خلیج را چه کسانی گماشته ویا انتخاب کرده اند ؟ آیا ،نحوۀ بقدرت رسیدن خود واسلاف شان را اگر خود فراموش کرده اند،آیا، دیگران نیز نمیدانند واز حافظه های شان خارج ساخته اند؟ نی چنین ، نیست. مردم واوراق تاریخ ، همه حقایق را نزد خود حفظ کرده اند،بدون شک  دیر یازود همه حقایق، بشمول رسوایی های فحشا،قمار وخیانت های ملی بسیار کسان برملا خواهد شد. 

مردم ما که خرابیهای جنگ ولذت تلخ ،کشنده وخفقان آور ریختن خون هموطنان شان بدست هموطنان  را دیده وچشیده اند،وقربانی این بازیهای شیطانی ی گردیده اند که کفار بنام دفاع ازدین اسلام ،مسلمانان را تبشیر نموده وبه سنگرهای جنگ میفرستادند وهنوز این تنورراداغ نگهداشته اند، نجات سوریه وهر کشور ومردم دیگر را ازنابودی وبربادی استقبال کرده وتمام اطراف منازعه را به گفتگوهای مستقیم دربین خودشان،یقیناً دعوت میکند.زیرا، آنها درک میکنند که آتش زننده گان به کتب مقدس اسلامی واهانت کننده ها به مقدسات ملی ملتها ، هرگزنباید طرف استقبال مخالفین مذهب گرای سوریه، آنانیکه روزانه هزاران بار نعرۀ تکبیر بلند میکنند ودرراه سربلندی اسلام وحمایت از دین الهی شعار میدهند،قرار گیرند. ما حق داریم از مدعیان حمایت از اسلام درسوریه بپرسیم که با کدام آرامش وجدانی،فرمان وهدایت ویا مصوبات آنانی را دروطن شان عملی میکنند، که به خاطر اقدامات اسلام ستیزانه ی آنها ،روزانه ده ها نفر درافغانستان وجهان قربانی میگردند.

جلیل پرشور

۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

مسایل وانکشافات سوریه از دید من


 نوشته ی جلیل پرشور

مسایل وانکشافات سوریه از دید من
-----------------------------------------------------
اندکی درمورد گذشته
 شناخت  دقیق من درباره ی سوریه این مهد تمدن قدیمی منطقه وجهان ومرکز(شامات-شام بزرگ) که دربرگیرنده ی سرزمین های ( سوریه ی فعلی - لبنان - فلسطین - اردن واسراییل ) می گردید- وبخشی از منطقه ی (انطاکیه )ی ترکیه نیز به آن تعلق داشت، درسال ۱۳۶۴شروع گردید.درآن سال من به حیث سفیر افغانستان به دمشق رفتم وبا کشور، نظام، مردم،فرهنگ حزب بعث سوریه وسایر احزاب وحلقات سیاسی آن کشور و گروه ها واحزاب عربی آشنایی حاصل ودرمورد شان مطالعه کردم.

سوریه - بعد تغییرات سیاسی وشروع جنگهای داخلی درلبنان دردههء۸۰ میلادی، مهماندار بیشتر از یکصد حزب سیاسی وحلقات فعال مخالف کشورهای عربی وسازمانهای متعدد فلسطینی بود. تمام احزاب کمونیست- قومی سوسیالیست و مذهبی،که حتی شامل (افراطی ترین قوم پرستان عرب، بنیاد گراترین گروه های مذهبی،شخصیتهای دانشمند علم-ادب و سیاست تا چریکهای سازمانهای مسلح فلسطینی،صحرای غربی، ترکیه( کردها)،آزادیخواهان اریتره ومبارزین و شخصیت های طرف تعقیب رژیمهای مصر، سعودی وسایر حکام ظالم و مستبد خلیج،عرب ومنطقه،بشکلی ازحمایت دولت سوریه برخوردارگردیده ودردمشق زندگی وامکان فعالیت پیداکردند.


من بنابر علاقمندی جدی دراین زمینه، با اکثریت مسوولین آن احزاب رابطه ی نزدیک برقرار ساخته بودم واطلاعات بسیار دقیق را ازایشان بدست آورده وبه وزارت خارجه وشعبه ی امور بین المللی حزب ارسال میکردم وپیشنهادات مشخصی را نیز برای استفاده از تجارب این کشورها واحزاب- خاصتا از تجارب سوریه ویمن دموکراتیک ارایه مینمودم، تاباشد برای حل بحرانهای روبه تزاید آنوقت کشور، طرف استفاده قرار گیرند.

سوریه در آن روزگار باوجود مشکلات شدید اقتصادی، مواجه بودن با اسراییل، ارتجاع سفاک عرب،سیستم یک حزبی وقبضه نمودن تمام قدرت ازطرف حزب بعث وعلویها،رژیم برتر وبهتر درسطح کشورهای عربی ومنطقه بود وروابط خیلی نزدیک با اتحادشوروی،چین وسایر کشورهای سوسیالیستی ودموکرات جهان داشت وبا غربیها نیز مشکلات جدی نداشت.

مردم سوریه ی آنروز، دارای سطح بالای ثقافت وفرهنگ بود وآزادیهای فردی ، زندگی عصری ،برجسته بودن حقوق زنها- مساعد بودن زمینه ی تحصیل ،سهل بودن تشبثات خصوصی اقتصادی وتجارتی ازامکانات خوب برخورداربود. درعرصهء توقعات وخواسته های نسل جوان -این بخش مهم جامعه در ساحات تحصیلی، سپورت، گشت وگذار وسرگرمیهای سالم و تفریحی ،حتی محافل رقص وپایکوبی جوانان وطرز لباس پوشیدن آنها به مشکلی مواجه نبود، وتعصبات کور مذهبی مردود بود.


 درآن وقت یعنی ۲۵ سال قبل برای من بسیار تعجب آور بود که دریک کشور اسلامی، مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، دُرزیها- سنیها،شیعه ها، غیر مذهبیها ومخالفین دین ومذهب، درکنارهم زندگی میکردند وروابط بسیاردوستانه دربین شان وجود داشت. دولت حامی زیست باهمی بود وبه حلقات متعصب وتنگ نظر وتشنجات قومی ومذهبی اجازه ی خرابکاری نمیداد .اما، در مسایل مربوط به تساوی حقوق مساوی(کردها وعربها)،کردها به دشواریهای محلی وخاص خود شان مواجه بوده وتحمل رنج ومشقت میکردند.

برای کردها نه دموکراسی غربی نوید بخش آزادی وحقوق مساوی باعربهابود ونه اسلام ایرانی،ترکی وعربی که همه لاف از حقوق برابر مسلمانها میزنند،آرامش ،استقلال عمل وحقوق برابرشهروندی بااقوام حاکم برسرنوشت آن کشورها بخشیده بود.این وضع تاکنون همچنان ادامه دارد.آنها،درتمام جغرافیای محلهای زندگی شان،رنج میکشند، خون میدهند وبا تعصب و نفرت مواجه  اند. تنها کُردهای عراق از مدتی به اینسو صاحب سرنوشت خود گردیده اند،اما،بازیهایی درزمینه صورت گرفته وادامه دارد.
یکی از موارد تعجب من درمورد طرز زندگی مردمان سوریه درآنوقت ازین بابت بود، که من به صفت یک فرد افغان درطول عمرم شاهد توهین وتحقیر خودوسایر مردمان وجوانانی بودم که کوچکترین عمل آزادیخواهانه ومتمدنانهء مان به چوب ناحق تکفیر بسته میشد وهر اقدام نیک،عادی وبرحق مارا (سنت شکنی) مذهبی وگریز از فرهنگ (افغانی) قیمت می دادند. اما، در سوریهء آن وقت که اسلام با تمام قوت حاکم بود وهر اقدام دولت با(فتاوای علمای بزرگ اسلامی«سنیها» و شخص مفتی اعظم آنوقت سوریه،مرحوم شیخ احمد کفتارو که خود نیز سنی مذهب وکردی بود) قانونیت بخشیده میشد، از تعصبات کور وتوهین جوانان وآزاد اندیشان فرهنگی، خبری نبود. من بارها اینمورد را طرف توجه جدی قرار میدادم و بامشاهدهء عبادت مردمان دارای ادیان مختلف دریک محله ازطریق رفتن به مساجدعبادتگاهای شان ونماز گزاری درعقب یک امام بادستهای باز وبسته،رفتن عیسویها درکلیسا یهودیها در معبد یهودی ، نرفتن تعدادی درهیچ کدام اینها ورفتن درکافه ورستورانتی که درآن (چای-چلم وحتی نوشابه های الکولی) بسیار ساده وعلنی توزیع میگردید،ودرذهن وبرخورد مردم تغییری بوجود نمی آورد ، حیران میشدم . 


بارها باخود میگفتم ومیگویم که ازاین دین اسلام چقدر تفاسیر و تعابیرمتعدد صورت گرفته است، که درکشورما حتی خوردن( آچار وترشی) را عده ی بادرک جهالت زده وعقبمانده ی شان حرام میدانندوفیلم وسینما وعکاسی را مردود دانسته وقریب بود که اقدام به ساختن حجاب برای مردان نیزبکنند، اما دریکی از مراکزبزرگ اسلامی ودرموجودیت هزاران دانشمندعرصه ی دینی، مردم مجبور نیستند که راه رفتن ولقمه گرفتن شان را مطابق هدایت کسانی عملی بسازند که صلاحیت هیچ مشوره ی سالم درعرصه ی زندگی سالم ومتمدنانه را ندارند.(تعدادی از گروه های شامل جنگ فعلی درسوریه،دشمنان زندگی بافرهنگ وعصری مردم بوده ووابسته به سلفیها والقاعده اند)

این حقیقت دارد که دولت حزب بعث درسوریه بنابر خط مشی (پان عربیزم ) که خودرا همیشه قلب(عروبه)یا عروبیت می داند- سالهای متمادی منکر موجودیت قومی بنام کرد گردید، و حتی تذکره های تابعیت عربی برای شان توذیع کرد.آن سیاست هرگز نمیتوانست روزی به مشکلات جدی وحتی مقابلهء نظامی مواجه نگردد.


منکر شدن موجودیت وحقوق طبیعی وقانونی سایر اقوام در بسیاری ازکشورهای جهان،خاصتا درکشورهای عربی واسلامی نمیتواند طرف انکار قرار گیرد. آیا، گروه طالبان و بعضی از حلقات بنیادگرای قوم پرست همنوا با ایشان ودسته جات مماثل شان درسایراقوام، دست به چنین اقدامات خودمحورانه نزدند و نمی زنند.؟آیاهمین عربستان سعودی که پادشاهش خودرا(خادم الحرمین الشریفین) میداند،سعودی ی پهناور وکم جمعیت ولی ثروتمند را که سرزمین پیغمبر اسلام تبلیغ میکند،کمتر مسلمان آواره ومهاجر را درخود جامیدهد وبه اقلیتهای مذهبی ازجمله برای شیعه های سعودی حداقل آزادیهای دینی ومذهبی را قایل شده است؟.این درحالیست که با اسراییل وامریکا بهترین روابط را دارد، ومطابق پلان امریکا، اکنون کشورعمده واصلی تمویل کننده ی اسلحه ولوژستیک گروههای مسلح وجنگی علیه دولت غیرمذهبی سوریه میباشد،وسرزمین مقدس را به پایگاه شریر ترین عساکر مهاجم امریکایی مبدل ساخته است.آیا، این پول، توافق وهمنوایی سعودیها وامرای عیاش خلیج نبود که دو رییس جمهور قدرتمند وسرکش دربرابر امریکا وغرب (نفتخوار وسیری ناپذیر)،صدام حسین ومعمر القذافی رابه وقیحانه ترین شکل وبطور غیر قانونی شکنجه و اهانت نموده وکشتند؟.

یک اصل مهم را درمورد کشورهای اصلی عرب زبان وآنهایی که بعداً بزور شمشیر عربهای مسلمان وفاتح ، مسلمان ساخته شدند وزبان عربی را جاگزین زبانهای بومی ی شان کردند ، نباید فراموش کرد ویا به آن اهمیت کم قایل گردید. این اصل حمایت از گسترده شدن ورواج هرچه وسیعتروبیشتر زبان عربی وفرهنگ عرب است، که دین اسلام یکی از امکانات خیلی بزرگ ، بی مصرف ،طبیعی وبدون برخورد با موانع قابل محاسبه درزمینه میباشد.برای ترویج بیشتر فرهنگ عربی و جهانی شدن زبان وکلتور عرب که بعد پیروزی اسلام وملحق شدن دانشمندان عرصه های علم ودانش سایر ملل متمدن به امپراطوریهای عربی، غنا پیدا کرد وصاحب اهمیت شد،اختلاف قابل لمسی وجود ندارد. دراین مورد، همه عربها باتبخترزیاد، ناسیونالیستهای محکم وجدی اند، تعداد کمی از اعراب توانسته اند این حلقه را بگردن نیاویزند وآزاد باشند.

عربها،خاصتا خانواده ی آل سعود با استفاده از حاکم بودن بر اماکن مقدسه ی مسلمانان،بهره برداری از محل تولد حضرت پیغمبر اسلام وظهور حضرت آدم وپیدایش ورشد دین اسلام درقلمرویکه اکنون غاصبانه به عربستان سعودی تغییر نام داده شده است، خوشباوری،اعتقادات سنتی وپدری وساده انگاری مسلمانان خاصتا مسلمانان غیر عرب را طرف استفاده ی سوء قرار داده وحتی اهداف سیاسی وخانوادگی شان را بصورت ماهرانه درچوکات سنت های مذهبی مطرح وعملی میسازند، که با کمال تاءسف کمتربا عکس العمل مواجه میگردند.


قرار گرفتن حکام سعودی در صف مخالفین سوریه وتلاش برای برکناری وتعین سرنوشت بشار اسد بسان قذافی وصدام حسین،گویا رهبری کردن سنیها برای نابودی اتحاد شیعه ها میباشد.درحالیکه وهابیت صدها مرتبه نسبت به تشیع برای اسلام واقعی،غیر سیاسی ومذهب حنفی خطرناکتر است.بربادی وطن ما وقوت یافتن حرکات خونریزانه درکشورهای اسلامی، از طرف همین وهابیها که به (حنبلی های جدید) مشهور اند، با پلان وپول سعودیها امکان پذیر گردیده وادامه دارد.

*             *                   *                    *                 *                *                *                   *

اما، درمورد حوادث یکسال اخیر درسوریه :

ستمگران وتمامیت خواهان جهان ازدیربازدرفکر نابودی دولت سوریه بوده اند. مخالفتهای دولتهای سوریه وخاصتاًبعد بقدرت رسیدن  حافظ الاسد ،علیه اشغالگران انگلیسی وفرانسوی در دوام جنگها وجدالهای آزادیخواهانه ی مردمان سوریه وشام بزرگ ، دفاع سوریها از مصر دربرابر اسراییل و تشکیل دولت متحده ی عرب بامصر،مخالفت سوریه با جنرالان امریکایی صفت قدیمی ترکیه، مخالفت با فرانسوی ایزه ساختن لبنان - حمایت از لبنانیها درنبرد علیه اسراییل وحمایت بیدریغ از جنبش آزادی بخش فلسطین که متاءسفانه باربار باثر هسته گذاری شعبات حزب بعث درداخل سازمانهای فلسطینی ومجبور ساختن فلسطینی ها برای تعقیب سیاست سوریه در قضایای منطقه، با مشکلات جدی وحتی قطع روابط همراه بوده است، وهمچنان حمایت سوریه از ایران درجنگ علیه عراق که آن جنگ مطابق پلان امریکاطراحی گردیده بود، مخالفت با پیمان تسلیم طلبانه ی (کمپ دیوید)، جادادن حزب کارگران کردستان درخاک سوریه، حمایت بیدریغ از حزب الله لبنان که بدون شک نیروی اصلی درنبرد علیه اسراییل وسقوط لبنان درسیاستهای اسراییلی-فرانسوی- امریکایی میباشد،جادادن به صدها تن نویسنده ومستندسازان فجایع ،عیاشیها وخیانتهای حکام سعودی وعرب ومجال دادن به نشرآثار گرانبها وارزشمند آنها- مساعد ساختن زمینه ی زندگی وفعالیت به رهبران آزادیخواه (پولیساریو)که برای ختم اشغالگری پادشاهی المغرب برکشور شان مبارزه میکردند، ومهمانداری ازرهبران تحت تعقیب جمهوری یمن دموکراتیک ، فعالیت گسترده درجنبش غیر متعهدها وقرارگیری در تصامیم واقدامات جهانی علیه ختم اشغالگری و اپارتاید،  خاصتا درافریقای جنوبی وسایر دول استعمار زده ی افریقا، بخشهای اصلی دوسیه ی قطور ویاغی گری ی سوریه است ، که باید به ارباب یکه تاز دنیای امروز و تیم سرکوزیها ،کامرونها وامیر قطر که روزی علیه پدرش به امر انگلیسها کودتا کرد،جواب بدهد.(اگر مطابق ارشادات دین اسلام وحرمت گذاری به حقوق والدین درمورد عمل جبونانه ی کودتایی امیر فعلی قطر علیه پدرش نگاه وقضاوت شود، او (عاق )پدراست وازاحکام الهی وفرموده های حضرت پیغمبر اسلام سرپیچی کرده ومستوجب عقاب است.

درجمهوری عربی سوریه،درزمان حافظ اسد واکنون دردوران ریاست جمهوری بشار اسد، درجنب حزب بعث سوریه ،تیمی ازاحزاب دارای خطوط فکری مختلف( چپیها وراستیها)بنام جبهه ی ملی ومترقی سوریه درقدرت سهیم بودند،ودرترکیب هیت دولت وزیر داشتند.احزاب شامل جبهه درسوریه شامل گروه های افراطی مذهبی ویا مروجین اسلام سیاسی بوده نمی توانستند.


 دراوایل دهه ی ۸۰ میلادی اخوان المسلمین سوریه که نسبت به اخوانیهای امروزده ها مرتبه متعصب تر وآشتی ناپیرتر با مظاهر دموکراسی وحقوق مدنی مردم، ازجمله آزادیهای فردی انسانها درساحات مختلف حیات شخصی وخانوادگی،روابط مردان و زنان وطرزپوشیدن لباس وکنارآمدن جوانان (دختران وپسران)بودند، درشهرهای حماة ـ حمص وحلب قیام خونینی را براه انداختند، که تلفات بزرگی را درقبال خودداشت.

 درآن قیام که باگذشت هر روزبیشتر از کنترول دولت خارج میشد،بالاخره دولت سوریه مجبور شد تا باتمام توان دربرابر اخوانیها مواجه شود وآنهارا بیرحمانه سرکوب نماید. سرکوب اخوانیها درآن زمان طرف استقبال دولت ترکیه که مطابق خط فکری اتاتورک با بنیادگرایی مذهبی دشمنی داشت، مواجه شد واحزاب دموکرات وکشورهای مخالف افراطی گراییهای مذهبی درسطح منطقه وجهان از آن حمایت کردند.

توجه کنید- رفعت اسد برادر حافظ اسد که رهبری سرکوب خونین قیام اخوانیها دردههء ۸۰ را بعهده داشت، اکنون با مشارکت عبدالحلیم خدام -بازوی راست  دولت آنوقت، حافظ اسد را عامل کشتار حما میدانند)
تعدادی از مردمان آگاه را عقیده بر اینست که کشته شدن دوپسر حافظ الاسد دردههء ۹۰ میلادی- خاصتاً مرگ مرموز   ( باسل اسد) پسر ارشد حافظ اسد وجانشین اصلی او به حوادث فعلی سوریه میتواند ارتباط داشته باشد

اکنون امریکا،که خودرا درخط مقابله بابنیادگرایی درصف اول جنگ میداند، وباطالبان افغانی،احزاب بنیادگرای پاکستانی مثل لشکر طیبة،لشکر جنگی،جمهوری اسلامی ایران، حزب الله لبنان،گروه ابو سیاف فلیپینی،احزاب چریکی اسلامی اندونیزیایی وغیره  گویا دشمنی میکند، ومتحمل تلفات جانی ومالی میگردد، درسوریه نیروهای مسلح مذهبی ایرا حمایت میکند که اهداف شان با اهداف وبرنامه های سایر احزاب افراطی مذهبی کدام فرقی ندارد.بااینکه تعدادی از مخالفین غیر مذهبی از جمله برادر وبرادر زاده های حافظ اسد وعبدالحلیم خدام معاون رییس جمهوری سوریه وتعدادی دیگر نیز دربین آنها شامل بوده واستقلال طلبان کُرد نیز درقطار شان میباشند.



این درست است که اکثریت چهره های مهم دولتی سوریه وابسته به مذهب علوی اند،ولی علویهای سوریه باوجود شیعه بودن، بمانند شیعه های ایرانی ویا لبنانی وحتی بحرینی نیستند. بخش اساسی علویهای سوریه را افرادبی تعصب ویا سیکولارتشکیل داده وبر ارجحیت مذهبی شان نسبت به سایرین اصرار نمیکنند.

درحالیکه اگر رژیم فعلی سوریه سقوط داده شود، مذهبیهای پیروز درتونس ،مصر ولیبیاییهای حمایت شده ازطرف ناتو ونوچندک های خلیج وچیره شده بر نیروهای معمر قذافی که با وجود خدمات بزرگ اجتماعی کم نظیر درافریقا وحتی منطقه ی عربی بمردمش،بیرحمانه وتواءم با تجاوز وشکنجه شهید گردید، صف واحد بنیادگرایی مذهبی را تشکیل وباعث خلق بسا مشکلات خواهند شد.


قتل عام طرفداران معمر قذافی که مطبوعات جهان آزاد(!) دربرابر آن خموشی اختیار کرده اند، اهداف حقوق بشر دوستانه ی حامیان انقلابیون (!) ضد دیکتاتوری لیبیاوتفنگ داران انقلاب آزادیخواهانه(!)ی سوریه راباید زیر سوال ببرد.

افشای کمکهای صدها ملیون دالری امریکا وشبکه های غربی برای اخوان المسلمین مصر وسایر سازمانهای دینی،اینجوها وانجمنهای خیریهء مصری برای کمک بمردمان غریب مصر غرض پیدا کردن نفوذ اجتماعی وکشانیدن مردم درروزهای انتخابات درعقب احزاب اسلامی، رسواییهای بزرگی رابوجود آورده است، وحکایتگرمعاملات پنهانی وپشت پردهء غارتگران ضدبنیادگرایی(!) جهانی بااحزاب اسلامی وکفر ستیز(!) و مخالف بااسراییل(؟) شده است.وگرنه چطوررژیم صدام و حاکمیت سبزپوشان لیبی وحتی حکومتهای استبدادی مبارک وبن علی که همه حکومتهای غیر مذهبی وقریب به تفکرات غربی بودند، سقوط داده شدند واحزاب (اسلامی- سلفی- اخوانی- یهود ونصارا ستیز(!) حمایت شدند ودرپیروزی شان از همه امکانات وهر نوع سلاح ممنوعه استفاده شد، وقوانین بین المللی بیرحمانه زیر پاگردید.

سقوط دادن دولت غیر مذهبی وفرهنگ مدار سوریه، مطابق همان پلان شرقمیانهء جدید،به پیش برده میشود.ایتلاف ضد سوری میخواهد آخرین خارچشم شان درجهان عرب را نابود کنند، وحاکمیت شان راازجزایر کناری الی کناره های پاکستان امتداد دهند.اما، تا جاییکه من اردوی دارای آرمان وطنی- پولیس واستخبارات کارکشته ومعتقد به منافع حقیقی مردم سوریه واعضای حزب بعث سوریه، احزاب جبهه ، مردم سلحشور،وحامیان عربی آن کشور را میشناسم ،سوریه لقمه ی نیست که به آسانی( قورت) شود. دشواری بلعیدن سوریه بخاطر حمایت کشورهای بزرگ چین ،روسیه وسایر کشورهای آگاه از پلانهای شوم جهانی درمورد سوریه واعراب ، بیشتر مشکل گردیده است ، واین کشورها صریحا اعلام کرده اند که اشتباه شان درمورد لیبیا را تکرار نخواهند کرد.


دراین زمینه نمیتوان حمایت ایران- وحزب الله لبنان رااز سوریه، عدم همکاری دولتهای عراق ولبنان وترکش در ثبات ترکها واردنیها درمورد اجازه دادن به حمله وارسال اسلحه از طریق قلمروهای شان به سوریه را اهمیت کم داد.

 این حقیقت که قافله سرچپه شده است دقیق است. درغیر آن قطر(قطره) ویا (قرچه)درراءس تغییر دهندگان وتعین سرنوشت مردمان عرب قرار داده میشود، ومیخواهد بسان لیبیاـ آینده ی سوریه وبشار اسد را رقم بزند. اینکه گفته اند امریکا ایدولوژی واهداف مقدس غیرقابل ترک ندارد، دقیق گفته اند. امریکا- نوکر منافع کمپانی های غول پیکر وتاءمین موادخام  ( مفت ویا بسیار ارزان) برای ماشین عظیم صنعتی خود است- تا بتواند مردمان کشورش را تاحدودی راضی نگهدارد وجلو قیامها وخیزشهای زحمتکشان را بگیرد، ومنافع بزرگی را کمایی کند، تاازطریق پول - اسلحه ، تهدید وشانتاژ بالای بشریت حاکم باقی بماند.

برای عدم سقوط دولت فعلی سوریه ـ باید تمام نیروهای ترقی خواه وضد مداخلهء غربی وعربی درامور داخلی آن کشور- همکاری کنند. تغییرات لازم واکیداً ضروری درسیستم ونظام سوریه ،اگر از طریق پیاده شدن قانون اساسی جدیداً به آرای مردم گذاشته شده است،برآورده شده نمیتواند، یک مرجع صاحب قرار وتصمیم گیری وجود دارد وآن مردم خود سوریه است - که ازطریق انتخابات آزاد -دموکراتیک وتحت سرپرستی نیروهای واقعاً بیغرض وغیر جانبدار دموکرات جهان- باید آینده ء خودرا تعین کنند.دیگران حق ندارند که رژیمی را درسوریه حاکم بسازند، تا امنییت اسراییل غاصب واشغالگر که همین اکنون بلندی های جولان سوریه را دراشغال دارد- بطور دایمی وبدون استرداد حقوق فلسطینی ها - سوری ها- لبنانیها وسایر کشورهای عرب- تاءمین وضمانت گردد.

دستان مداخله گروطماع عربی وغربی از امور سوریه وهمه کشورها کوتاه باد !

آزادی- دموکراسی- حقوق برابر شهروندی وزندگی باعزت برای همه مردمان سوریه وجهان آرزومیکنیم 
 

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

دور نرو که تراگرگ میخورد -ولی نزدیکم نشو که بدم میآیی!

جلیل پرشور 

وضاحت مجدد درمورد موقف سیاسی خودم:

رفقای گرامی!

 بارهابه اطلاع رسانیده ام که من فرزند حزب خودم هستم وبحکم عشق،باور واعتقادم به عدالت اجتماعی وآرمانهای حزبم که حال به ندرت از طرف بعضی ازفرزندان وپیشگامان 
دیروز مدرسه ی خودش از آنها یادآوری میگردد، باقبول ودرنظرداشت تغییرات وتحولات فکری واقتصادی سودمند وضروری عصرحاضر -هرگز انتخاب دیگری نمیتوانم داشته باشم. چطور خواهم توانست که بسادگی وبا تقلید میمون وار از تعدادی ازمدعیان ومعلمین (!) سوسیالیزم علمی وبعضی از حاضرین در جلسه ی کنگره ی سال۱۳۴۳ که امروز قریب است جرأت بکاربردن واژه های ناخوشایند برای محافل ستمگر سرمایه داری را ازدست بدهند؛ با بیشتراز45سال مبارزه وزحماتم که چندین بار بیکاری وبارها زندان وشکنجه را بهمراه داشت- وداع کنم ویا این اهداف بزرگ انسانی ام را قربان این فرکسیون ویا آن حلقه بسازم- وبا گروهی- علیه تعداد دیگری از رفقای همفکر وصادق خودم قرار بگیرم.
 
قابل یادآوریست که مبارزه علیه پروسه های منفی وگروهک های خرابکار عقیدتی- وتشکیلاتی دیسانت شده درداخل حزب ومبارزه ی فعال بخاطر سمت دهی سالم وقوتمند مبارزه وساختن تشکیلات کم عیب ودارای بنیادهای واقعی دموکراتیک وشفافیت تواءم با علنیت- خاصتا درشرایط فعلی -درفعالیتهای حزبی- رسالت ووظیفه ی هر عضو حزب ووطن پرست واقعی درداخل احزاب میباشد .
ازآنجاییکه برای هیچ حزبی صادق هرگز منطقی ومفیدنیست که بخاطرجفاهای افرادی وارج گذاری رفقایی، بنیاد وریشه ی فکری وعقیدتی خودرا صدمه بزند- شخصا مدتها قبل تصمیم گرفته بودم وبرآن مصر هستم-که نبایدکاری کنم که برای ما وحالتی که همگی درآن بسر می بریمُ مضر واقع شود. اینکه تعدادی قضایا را ازعینک های دودین خود نظاره میکنند وباساس صواب دیدهای جانبدارانه ی شان قضایا راتحلیل مینمایند وفحاشی میکنند- جز خموشی دربرابرآنهاکاردیگری را لازم نمیدانم. دراینمورد هر خواننده ی با وجدان ورفیق با احساس  خودشاهد نشرصدها اتهام وناسزا علیه من بوده اند- ولی من نخواستم وهرگز نمیخواهم که درپیش قلم شکسته وناتوان خودم خجالت باشم وبا افراد مجهول مقابله نمایم. مشکل دیگر دراینمورد استفاده ی منتقدین ازروکش ونامهای مستعار است .

 درمورد بریدن از نهضت باید بگویم که سالهاست قدرتمندان اروپایی نهضت در سایتها- وبلاگها وفاروم های چندگانه ی شان اعلان کرده اند که من  بنابر ندادن حق عضویت-عدم 
اشتراک درجلسات -انظباط ناپذیری (خم نشدن درپای اصنام)و...حق وصلاحیت همراهی با ایشان را ندارم.درچنین شرایط شما رفقای مقاله نویس ویا مخالفین شخصی موضع گرفته درعقب گروهها وحتی شمارفقای عزیز دل واپس دراین مورد ویا ناراصی از اقدامات من -روی دلایل فوق حق ملامت ساختن مرا ندارید- چون من  ازهمان آغاز فعالیت نهضت فراگیر میهنی که براساس اصرار وحتی فشار  شخصی شادروان رفیق بریالی درآن جلسه اشتراک کرده بودم -نقاط نظرم را طورصریح درمورد آینده ی  فعالیتهای حزب بیان داشتم که طرف استقبال اکثریت قاطع رفقا قرار گرفت. درآن وقت زنده یاد رفیق بریالی گفته بودند که( ما - این سازمان را میسازیم ودرزیر چتر این سازمان حزب خودرا فعال میکنیم- هدف ما همان است که بود- تشویش مکن).
این فعالیتها درزمانی صورت میگرفت ویا دقیقتر زمانی اولین جلسه ی سراسری نهضت فراگیر میهنی درشهر آرنهم کشور هالند دایر شد- که رفیق علومی وهمکارانش- حزب متحد ملی را درافغانستان فعال ساخته بودند. یعنی حزب متحد ملی-قبل از نهضت فراگیر فعال شده بود.
اختلافات آنروزه ی من بارهبری متحد ملی درجریان سفر رفیق علومی- رفیق سرور منگل وسایرین در سویدن ودرجلسه ی شهر گوتنبرگ خیلی جدی شد وما عدم همکاری خودرا با ایشان ابراز کردیم واجازه ندادیم که فورمه های جذب وجلب شان را توذیع کنند. آن عکس العمل من بعد تماسهای تیلفونی شادروان رفیق بریالی ومحترم نوراحمد نور صورت گرفت وفکس ارسالی شان که بوسیله ی یکی از مسوولین سایتها بمن ارسال شده بود- تا هنوز درنزدم است- که تا حال نخواستم متن آنرابرای جلوگیری از تشدید بحرانهای داخلی افشا کنم.

برخورد بد من بارفیق علومی بخاطر آن بود که ما وحدت میخواستیم وتفرقه دربین رفقا را تحمل کرده نمیتوانستیم. این موضع خودرا درهنگام فعال شدن نهضت فراگیر برفیق گرامی وفقید محمود بریالی پیشنهادکردم که اکنون که رفیق علومی حزبی را فعال ساخته است وشما میگوییدکه اکثریت قاطع رفقا بامااند- بیایید همگی بداخل حزب متحد ملی میرویم- انتخابات آزاد را براه می اندازیم وتشکیلات دلخواه خودرا میسازیم. آن پیشنهاد قبول نشد وباردیگر با نرفتن وشرکت نکردن بخشی از رفقا درکار کنگره ی حزب واحد تجدید گردید.

آوردن تعدادی از کادرهای قدیمی ومخالف با رهبری رفیق شادروان و  فقیدما ببرک کارمل درجریان سالهای اخیر حاکمیت- قسما با پیشنهاد ما صورت گرفت- ما میخواستیم که مخالفین فعال را غیر فعال ویا همنوا بسازیم - اماـ بعدا طوری معامله شد وفقدان زنده یاد رفیق بریالی نیز زمینه ساز آن گردید که شورای اروپایی را دعوت شدگان غصب کردند وامر ونهی صادر نمودند وتصفیه را آغاز نمودند. وضع با انکشاف منفی بسوی ضعیف شدن حزب کشانیده شد ودیگر از آن گردهمآییهای حماسی وپر جنب وجوش خبری نیست وتعداد رفقا  را درداخل شورای اروپایی نهضت به شمار انگشتان ( محدود ) ساختند.حالا میخواهند با گنهگار وانمود ساختن مسوول فعلی شورا وبرکنار کردن وی مرحله ی جدید پلان دیرینه ی  را عملی سازند.

باید تذکر دهم که هیچ سندی وجود ندارد که من علیه رهبری نهضت فراگیر چیزی نوشته باشم- برعکس این من بودم که فریاد دفاع از رهبری اصلی حزب درداخل را سر دادم وازرییس شورای مرکزی حزب بدفعات یادآوری نمودم ورهبری داخل را تعین کننده ی سرنوشت ورهبری نهضت دانستم- اما- اشتباه کرده بودم زیرا رهبری در اروپا بود وما نمی فهمیدیم. اینکه مطالب زیادی درمورد کمبودها ونواقص کاری درشورای اروپایی - پندیدگی تشکیلاتی وصلاحیت نامحدودعزل ونصب مهره های  تشکیلاتی ازجمله (تولید مثل) در آن سازمان را نوشته وانتقادکرده بودم انکار نمیکنم. هدف من اصلاحات بود که عملی نکردند وشیوه ی تصفیه ی منتقدین دلسوزو فروپاشی سازمان را درپیش گرفتند.
 من درحالیکه با همه حزبیهای واقعی همگام هستم وبرفاقت شان افتخار میکنم - میخواهم یادآور شوم که چرا اینهمه دشمنی وخصومت علیه من صورت گرفت وادامه دارد. مرا که فردی درانزوا قرار گرفته- تنها - منفور رفقا(!) و.... میدانند- ازمن (بیچاره )چه ساخته است که همه تغییرات را بپای من حساب میکنند.
  چرا به اهانتها پایان داده نمیشود،من مدتهای طولانیست که علیه هیچ کسی،بشمول آنانی که بد میکنند.؟ازجمله علیه حلقه ی خاصی که جفاهای متعدد را درحق (ما) رواداشتند وادامه میدهند، چیزی ننوشته ام .نشرات سنگ محک ونیش آفتاب را بمن نسبت دادن اشتباه بزرگ است -درحالیکه با بسیاری از مطالب نشر شده ی آن نشرات موافق هستم. 
 
 اگرمن واقعا چنین امکانات وتوانایی داشتم ودارم- که وحدت را برهم زدم وجفاهایی متعددی درحق شورای اروپایی انجام دادم وباعث بسا مشکلات تشکیلاتی و... شدم چرادرموقع بجای راندن وبه انزوا کشانیدن بقول خودشان-  از من استفاده نکردند؟ اینرا نیز باید مورد دقت قرار دادکه اگر این همه کارهای (ناشد وجدی) را من انجام داده ام- پس خود نوعی اعتراف بر عدم کشانیده شدن من به انزوا وتنهایی است که از آن دم میزنند.

درمورد لطف رفقای حزب متحد ملی افغانستان که مرا به جلسه ی پالتالکی شان دعوت کرده وافتخار عضویت مرادرکمیته ی اروپایی شان اعلام نموده اند- درضمن ابراز جهانی سپاس به اطلاع میرسانم که : من علاقمند شامل شدن درهیچ حلقه ی رهبری خارج کشور نبودم ونیستم. من در هیچ تشکیل جلا وطن) وحتا درمقام ارشد رهبری آنها اشتراک نمیکنم. جایگاه مبارزه ام را درداخل وطن جستجو میکنم ودرخدمت همه ی یاران باوقار- آگاه ومبارزین با تقوای داخل وطن که شرایط مبارزه وضرورتهای تاکتیکی فعالیت سیاسی را بیشتر وبهتر از رفقای بیرون از وطن درک میکنند- وبا وجود مشکلات فراوان کمتر بجان هم می افتند- قرار خواهم گرفت.
اینرا نیز باید بگویم که رفقای محترم منتقد بینام وجگر خون(!) بخاطر رفتن من و(ما) با حزب متحد ملی!

باید بدانید که اگر داوطلبانه نیز با این حزب پیوسته باشیم- مگر از فلسطین به اسراییل کوچیده ایم- قبله ی ما تغییر کرده- با پاکستان اعلام همبسگی ونوکری کرده ایم - دربرابر غولهای ستم وتجاوز جهانی زانو زده ایم- بیرقهای جمهوری اسلامی ایران ویا ستمگران آل سعود را بر شانه حمل مینماییم- قاتلان مردم وآدمکشان حرفوی را پیر وپیشوا انتخاب نموده ایم؟ چه جرمی را مرتکب شد- ایم -درصورتیکه نه باطالب ونه باهیچ بنیادگرای ملمع کاری شده سرسازش نداشته ایم وهمیشه وبا افتخار پرچمدار آرمانها واهداف بزرگ انسانی نسل وطنپرست کشور خود بوده ایم وباقی خواهیم ماند.. در وطن مثلی است که میگویند: (( دور نرو که گرگ میخوریت-نزدیک نشو که بدم میآیی)) عجب است رفقای نهضتی که سایه ی مرا با تفنگ زدند- حال ازدور شدن من خشمگین اند- درحالیکه من هرگز خودرا از (رفقای عزیز وصادقم) دورنمیدانم-درحالیکه هرگز اجازه نیافتم که درچند قدمی شان پا بگذارم.

بلی -این شما بودیدکه سه سال تمام (دهل وسرنا) بدوش کشیدید -شعار وحدت با آنهارا سردادید حزب واحد راکه ( چندان نام پرکششی) نیز نداشت با آنها ساختید ادغام تشکیلاتی بوجود آوردید-رهبری مشترک درداخل وخارج ساختید وروءسای نوبتی حز-ب واحد وحلقات متمم آن را بر اساس همان سیاست های کهنه ی (فیفتی فیفتی)از اشخاص طرف اعتماد حلقات خاص تان تشکیل دادید ومن و(ما) را درهیچ جلسه ومشوره ی تان شریک وسهیم نساختید وحتی کوچکترین ارزش را بما قایل نشدید-حال باچه سبکسری بما تهمت می بندید ومارا مارهای درون آستین قلمداد میکنید.؟ اگر حداقل قضاوت سالم وجود میداشت واحساساتی ومغرضانه قضاوت نمی شد- من ۱۵ روز قبل از تدویر کنگره ی رفقای حزب واحد از کابل به اروپا آمدم. اگر هدف رسیدن بقدرت وترفیع ودرجه درنظرم میبود- آیا نمی توانستم در کنگره ی که اکثریت قاطع شرکت کننده گان آن را میشناختم- وبدون تردید طرف حرمت شان قرارداشتم ودارم -اشتراک میکردم ودر تاپ ترین مقامات رهبری آن حزبیکه بعد کنگره شکل گرفت وباردیگر نام حزب متحد ملی را اختیار کرد -انتخاب میشدم وبقول تیم ناجوان ودروغگوی(عقده هایم را میگشودم). پس معلوم است که وسوسه های رسیدن بقدرت درمن وجود ندارد- لطفا دروغ نگویید-وخساره ی اشتباهات متعدد تان را بدوش دیگران نیندازید.
ازشما رفقای گرامی ایکه انتقادهای درزمینه دارید- خواهش میکنم که بیغرضانه قضاوت کنید وبیشتر ازین فریب نخورید.آیا بخاطر ندارید که خودمحوران غاصب تلاش کردند تا  از چندین جلسه وگردهمآیی مرا بوسیله ی مزدوران کرایی شان اخراج کنند ومانع طرح مسایل اساسی گردند. من حقایق فراوانی را میدانم که اگر ضرورت شد- نشر خواهم کرد.آنهایی که مانع فعالیت من درشورای اروپایی شدند- میدانند که درسالهای فرار قبل از سقوط حاکمیت وقتی به اروپا وهند پرواز کرده بودند- دیگران آگاهند. آنها نیز آگاهند که بعد سقوط وسالهاییکه آنها زندگی آرام پناهندگی داشتند- درداخل وطن ودرکنار رهبر حزب کیها باقی ماندند ومسوولیت رهبری حزب را بدوش داشتند. عجب دنیاییست که حرف ستمگران ودروغگویان- حتی دربین رفقای ما هنوز ( چلش) دارد. من عاشق عضویت شورای اروپایی نبودم ونیستم- شورای اروپایی دردید من یک سازمان شعبوی حزبی است که اگر یاغی گریهایش را محدود بسازند- کمتر کسی از بزرگ شده های فعلی -علاقمند بقا درآن خواهد بود. 

 من به همه رفقای عزیزم- درهمه سازمانها وحلقات ازجمله با تمام فرزندان واقعی حزب وهمراهان دیرینه ام که درنهضت فراگیردموکراسی وترقی افغانستان- فعال ویامنتظر اند- احترام جدی قایل هستم ودرضمن فرستادن درودهای گرم به آنها وحتی به حزبیهای صادق- واقعی منتقد ومخالف خودم- وعده میدهم که تا پای جان برای خدمت به مردم زحمتکش افغانستان وجهان- صادقانه وبا ایثار جانم میرزمم وازشما دور نمی شوم.نزدیکی ما وشما با خونهای آلوده شده شهدای گمنام وقهرمان ما که با خاک وسنگ وطن عجین گردیده است- گره خورده وهیچ فرد باوجدان وبا احساس نمی تواند خودرا دربرابر غمها- دردها ورنجهای بیکران خلقهای ستمدیده ی وطن- غیر مسوول بداند. ماباهم بودیم -هستیم وباقی میمانیم.
دراخیر میخواهم با صراحت اعلام بدارم که رفتن با رفقای متحد ملی - خیانت وجفا بمردم نیست.حزب متحدملی باعث بدبختی خلقهای افغانستان- اشغال وطن ومداخلات روبه فزونی پاکستان درامورداخلی وطن ما نیست-طوریکه رفقای نهضت حلقه ی از دشمنان قسم خورده ی مردم ما نبوده ودشمن ترقی وسعادت مردم ما نیست. اینرا نیز باید بدانیم که تمام مبارزین وافراد شریف -قهرمان ورزمنده ومدافع راستین وطن- منحصر به اعضای این دوحزب وسایر حلقات رفیق ما نبوده صدها هزار مبارز ووطن پرست موافق با ما ومخالف با ما- در راه خوشی وسعادت هموطنان ما میرزمند وفداکاری میکنند.

بیایید از کپسولهای کوچک تشکیلاتی ودید ضیق فکری بیرون شویم- دشمنان ودوستان واقعی خودرادرنزدیکیها ودوردستها- بطورسالم شناسایی کرده وسنگر واحد ملی را برای نیل به آزادی- استقلال- حفظ تمامیت ارضی وتحقق اهداف بزرگ عدالتخواهی ودموکراسی که همه اتباع فعلی وطن به شهروندان اصلی ودارای حقوق مساوی تبدیل شوند وسرنوشت شان را خودتعین کنند-بسازیم.بیایید بیشتر ازین بجان هم نیفتیم وشرمندگی کمایی نکنیم.
بادرودهای گرم
آب اگر صدپاره گردد بازباهم آشناست 

آن روز رسیدنیست که دشمنان وحدت ویکجا شدن رفقای ما ومتحد شدن همه نیروهای ترقیخواه ووطن پرست- افشا وکار های شیطانی شان بی اثر گردد!


۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

آيا انتقاد را ميتوان با فحش و ناسزاگويی پاسخ داد؟


هدایت حبیب

آيا انتقاد را ميتوان با فحش و ناسزاگويی پاسخ داد؟
قسمت دوم

   خوانندۀ عزيز ! 
       هر زمان صحبت از آزادی بیان و نوشتاری آغاز می شود، همۀ مان با يک صدا می گوييم: صد درصد موافقیم. هر زمان گفت و گو از گفتمان باز و صادقانه بميان می آيد، همه با يک زبان فرياد می کشيم: صد در صد موافقیم. هرزمان صحبت از ریا، نبود شهامت برای ابراز عقیده، کج اندیشی و دگماتیسم می شود، همه در مقاله های زيبايی می نويسيم: صد درصد موافقیم.
      پس گره ی کار کجاست؟ چه کسانی صادق نیستند؟ چه کسانی وحدت ستیز و دگماتيست هستند؟ چه کسانی آزاد اندیش نیستند؟ هر انتقادی که می شنویم یا می خوانیم، همه سرهای مان را به رسم تائید تکان می دهیم و می گوییم درست است. پس مشکل کجاست؟ چرا صداقت صحبت رویارویی را با رفیق ها وهمسفر های خود نداریم؟ چرا می پنداريم که تمام نواقص و کمبودی ها از دیگران است نه از من! من تافته ی جدا بافته هستم! و دیگران انباشته از نارسایی ها!
      انگیزۀ ادامه این عنوان نوشتار و تکرار یکی از پروگراف های نبشتۀ قبلی، افشای چهره های اصلی عقب وبلاگی دشنام پراگن است.
      خوانندۀ عزیز! سردستۀ وحدت ستیزان رهبران پشت پردۀ "نهضت" در اروپا که بیشتراز دو ماه به این طرف وبلاگ هرزۀ نویس را بنام "داور"برضد شریفترین، پاکترین وطنپرستان، دموکرات ها و وحدت خواهان بازکرده اند، در آن وبلاگ دروغ پراگنی، تهمت و افتراء، نبشته های خلاف تمام موازین و عرف ژورنالیستی و اصول حزبی به دستور رهبران پشت پردۀ "نهضت" این فرکسیونبازانِ دیرینۀ کهنه کارِ ماهرِ حرفه وی، توسط مجریان وبلاگ بدست نشرسپرده می شود.
                  مجریان وبلاگ "گودی گک کوککی" شرارت پیشه با تعقیب سیاست های دوگانه میان گروه های همسو وهم اندیش فاصله ایجاد کردند وتخم نفاق کاشتند، به مثابه تروریستان اسلحه برداشته، به دستور آمران خود(رهبران پشت پرده نهضت دراروپا) شخصیت سیاسی افراد واشخاص شریف، وطنپرست و مخالفین عقیده واندیشه شان را ناجوانمردانه ترورمی نمایند، تا ادای خدمت کنند ویا شاید آمرانشان خلاف کرامت انسانی به تقلب، جعل وزهرپاشی، دشنام، هتک حرمت وافشاندن تخم نفاق درميان نيروهای چپ مجبورشان ساخته اند. ویا آمرانشان در رد ویا تائید نبشته های منتقدین که دلیلی برای گفتن ویاجوابی نداشتند، در برابر بخش بزرگ و اساسی آن انتقادها " سکوت " را ـ که علامت رضاء و تسلیم است ـ اختیار نمودند.
      خواننده عزیز! مشکل ما افغان ها این است که ما دراثر بروز رويدادهای مهم درکشورمان و جهان، به دنیای انترنت قبل از اینکه از لحاظ فرهنگی و اخلاقی آمادگی میداشتیم بسیارسریع گام نهادیم واکنون بجای استفادۀ پژوهشی ـ آموزشی و تربيتی ، بازار فحش و ناسزاگويی باز می شود و سياست بازان دغلکار، خود کامه و تکرو بوسيلۀ گديگک های کوکی شان از اين دستاورد علمی عليه منتقدين سياسی خويش استفادۀ سوء و نا جائز می نمايند.
      اما جادارد تا برای این (شتردزدان) بگوييم که اکنون دیگر بسیار ناوقت است که این بازی ها را دوام بدهيد! دیگر هیچ معیاری وجود ندارد! اگر دارد، باری بگویيد که چیست؟
     اين رهبران پشت پرده بايد پیام منتقدین را بشنوند وجدی بگیرند! همچنان مجریان وبلاگ متعفن(!) باید بدانند که شخصیت انسان از هرگونه تجاوز و تعرض مصون است، آزادی بیان و دموکراسی این نیست که شخصیت های سیاسی مورد تحقیر و توهین مغرضانه و کج اندیشانه قرار بگیرند و کسی هم نیست که بگوید بالای چشمت ابرو است. وحدت ستیزان پشت پرده نشسته در اروپا به چنین کارها استادان بی بدیل اند، گودیگک های کوککی خود، را زیر چادری و نقاب "مستعار نویسی" آموزش میدهند، این نکته را نيز باید بدانند: شما با اين داوری (!) و داوربازی ها(!) شخصیت خود و دوستان خود را ترور می نمایید. زيرا شما با گذشتۀ ديروز و حالت امروزی تان، در مقام داور نیستید وما هم به داوری شما نیازی نداریم!
      اقایان وحدت ستیز رهبران پشت پرده نشستۀ "نهضت" در اروپا! 
      چقدر سریع و راحت تغیير موضِع نموده اید؟ چرا وبه کدام حق شریف ترین، صادقترین آزادی خواهان، وحدت خواهان وموکرات ها را مورد اهانت قرار میدهید؟ چیزی بنام اخلاق حزبی، رفاقت، دوستی و مردانگی در وجود شما باقی مانده است؟ آیا به این فکر افتاده اید که زمانی شما با اعضای سازمان های جدا شده از پیکر حزب دموکراتیک خلق افغانستان رهبرهمسفر و همسنگر بوده اید؟ آیا این نامردی وجفا نیست که شما در حق رفیق هایی دیروز خود  تهمت و بهتان می کنید؟ مگر تخریب، تحقیر، تعجیز و زور گویی بسیار بد وغیر انسانی مورد نفرت همه دگراندیشان به آدرس حزبی های شریف، توسط شما و گودی گگ های کوککی تان کم صورت گرفت؟ اگرشما خود، به دست خويش شخصیت سیاسیی خود را ترور نمی کردید، چرا متحدین سیاسی ما و اعضای دیروزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان (وطن) از کنارشما (نهضت فراگیر!)بعد از مرگ زنده یاد محمود بریالی آرام آرام فاصله می گرفتند یا به دوری از سازمان ناگزیر می شدند؟ آیا به زودی و آسانی می توانيد جای چنین رفقایی را در سازمان زیر اختیار خود پر نمایيد؟ آیا شما میدانید چه مقدار کار درزمانش به منظور پرورش، آزمایش و تربیت حزبی و سیاسی صورت گرفته است؟ آیا نزد خود فکر کرده ايد که آنان در مدت و جریان عضویت به حزب و در راه مبارزه چه محرومیتها، حرمانها، سرزنشها ... را متحمل شده اند؟ چه تعداد از این همسنگران تان شب و روز به خاطر تامین امنیت شما و خانواده های شما گزمه وپهره نموده اند؟ چه تعداد درزندان، زیرشکنجه ها، درمخفيگاه ها... چه زجر ها کشیده اند؟ در زمان دفاع مسلحانه از خوشبختی مردم چند بار مرگ را به چشم سر دیده اند؟ در آن حادثه ها چه تعداد اعضاءِ فامیل، اقارب و رفیق های شان را از دست داده اند؟ چه تعداد از رفقاء معلول اند؟ واین معلولیت چه بار سنگین برشانه های آنهاست؟ در فراهم آوری توشۀ فرار از بدی حادثه چه زحمات ومشکلاتی را متقبل شده اند؟ و اکنون دراین قفسهای طلایی و چنگال رسیسزم چه حالی دارند؟ چه رنج هایی را تعداد زیاد از رفقاء با فامیل های شان با وجود این که مهاجران واقعی اند، تاهنوز قبول نشده اند آنها را همیشه خطر اخراج می آزارد متحمل می شوند؟ شما که درکلام و بیان از انسان و آزادی وعدالت زبان و سخن می گشایید، پرسید که چگونه می توان همین حداقل اين واژه ها را به سیاست واقعی تبدیل کرد و از مرحله ی حرف به عمل رساند؟ آیا با ادامۀ چنین سیاست خود محوری، خودکامگی وتکروی ساير جزایر متعلق به خانوادۀ بزرگ دیروز ما به سوی وحدت های بزرگ با شما همسو خواهند شد؟
      رفقای شريف و پاک طينت ديروز و امروز ح. د. خ. ا !
      توجه فرماييد که " ژیگولوی فرانسوی داور" به دستور رهبران پشت پرده... درقسمتی از غمنامۀ تعفنی خود، چی می نویسد: "اما شما رفتید و اسیر « سلول مرگ » متحد ملی شدید که ریاست اول و ریاست دوم و ریاست پنج در آن بود و حالا ریاست هفت و ریاست سیاسی هم بر آن علاوه گردید. یکی بودم شاه حسین ، جوره شدیم یا حسین!
شما فراموش کردید که این سلول مرگ پلان های وسیع خرابکارانه دارد و به این که شما را با داور جنگ بیندازد اکتفا نمی کند بلکه به این جنگ و به محو داور از صحنه ی روزگار برای پلان های اینده ی خود ضرورت دارد."
      شما در مورد بی احساسی، ارج نه گذاشتن به فداکاری ها و از خود گذریهای رفقای بخشهای امنیتی که دردشوارترين روزهای زندگی مردم ما و حساس ترين برهه ای از تاريخ خونبار ميهن مان از جان، مال و زندگی شخصی و خانوادگی شان بریدند، تا آخرین لحظات زندگی با شهامت درسنگر دفاع از اهداف انساندوستانۀ حزب و آسايش مردم مان قرارگرفته و دربرابر دشمنان وطن و مردم ما رزميدند ، اکنون از طرف گودیگک های کوککی رهبران پشت پردۀ "نهضت" به سرکردگی ژیگولوی فرانسوی که خود را درجايگاه " قاضی" قرارداده، برای خوشنودی آمران خود و دشمنان آشتی ناپذیر مردم ما ؛ همچنان برای عقده گشایی مدعیان محاکم به اصطلاح حقوق بشر(!)، علیه فدا کارترین مدافعین راه و رسم انسانيت ، آزادی و عدالت ، به جنگ الکتونیکی می پردازند، در حالیکه خود این مجریان، روز ها با معاش و بی معاش برای کسب اعتماد و رسیدن به چوکی، مقام و قدرت بالا تر، از کاه ، کوه ساخته داوطلبانه اطلاع رسانی و جاسوسی دوستان نزدیک محل کار و محل زندگی خود را می نمودند.
      به بیان دقیق، اکثریت قاطع این یاوه سرایان دموکرات شده (!) اجنت های کارمندان همین ریاست هایی بودند که اکنون از آنان نام برده می شود و علیه شان تهمت می بندند. اگر ذره ای وجدان داشته باشند و نمک حرامی نه کرده باشند، آیا، دوازده سال کار و فعاليت ح. د. خ. ا و دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان و دستاوردهای ماندگار آن که اکنون مردم افغانستان ارآن به نيکی ياد می کنند و گوشه های از آن در برگه های تاريخ و نبشت های مورخان با رسالت امروز ميهن مان ثبت و ضبط است؛ زندگی و بقای هزاران فامیل روشنفکر و ادامۀ زندگی رهبری دیروز مرهون فداکاری ها و قربانیهای همین همسنگران، همسفران و همقطاران ما نیست؟ اما آنچه مایه ی تعجب بوده اين است که: بخش ی از رفقای نهضتی که خود از مدافعین سرسپردۀ آرمان های حزب ومردم در دهۀ هشتاد بوده اند، چگونه اجازه می دهند که از آدرس حزب ایشان چنین اتهامات نامردانه بر تاریخ دیروز شان وارد کنند.
      البته قابل درک است که تشدید این حملات برای کسب رضایت تیم سرکوزی و همراهان هالندی و اروپایی آن است ویا هم، داخل شدن در بازی های جدید سیاسی، اوپراتیفی.!؟
      درفرجام اين سوال مطرح میگردد، که آيا در ارتباط به افراد مربوط ارگان های مختلف که در دولت وقت افغانستان با قلب گرم، مغز سرد ودستان پاک از آبرو، شرف، عزت و ناموس مردم افغانستان، ازجمله اززندگی آمران تان دفاع و دربرابر دشمنان وطن و مردم مان مبارزه می کردند چگونه به خود حق می دهید تا با چنین سبک سری برخورد کنید؟ یا اینکه وظیفه دارید تا با همدستی و رفاقت (!) با حسن اميری ، نبيل مسکينيار و عمرخطاب، فداکارترین همسفران وهمرزمان دیروز خودرا متهم نقض حقوق بشر و مفردات کنوانسیون ژنیو نموده به میزمحاکمه بکشانید و بارسنگين وظايف ياران جديد را سبک سازید؟
11 فبروری 2012

۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

اگر رفاقت نمیتوانیم، دشمنی چرا وبکدام هدف درنابودی یکدیگر فعال هستیم؟




رفقا وهمرزمان عزیز  !

درودهای گرم ما نثار هرکدام شما باد.شماهائیکه یک عمر تلاش ومبارزۀ تان برای نجات انسان زحمتکش وطن وبرچیده شدن بساط ظلم، تجاوز وغارتگری جهانی از تمام نقاط کرۀ زمین ،برای هر چشم بینا واحساس سالم انسانی ،ثابت است. کی نمیداند که  مبارزین ورفقای پرورش یافته درمکتب انسان ساز حزب دموکراتیک خلق افغانستان ،درطول 47 سال گذشته از جمله درطی 14 سال حاکمیت زحمت کشان برهبری این حزب،باچه شرافت،تقوا وفداکاری درراه برآورده شدن آرمانهای انسانی مردمان افغانستان،باقبول هر نوع زحمت وبصورت جانبازانه رزمیدند،وبدون چسپیدن به مال و متاع دنیوی وزیر پاکردن (نفس اماره) حماسه های جاویدانی را ثبت تاریخ وطن نموده اند، که تکرار آن فداکاریها بسیار دشوار وحتی غیر ممکن خواهد بود.
اکنون که شرایط دشواری دروطن حاکم گردیده ومردم مظلوم وطن ما به عادی ترین مایحتاج زندگی دسترسی ندارند، ودراوج فقر وبدبختی و دربدترین شرایط زندگی با انبوهی از مشکلات دست وپنجه نرم میکنند، واز ملیاردها دالر قرض وکمک خارجی مبلغ وامکان ناچیزی نصیب شان نمیگردد،وستمگران ومتجاوزان منطقوی وخارجی درفکر تأمین منافع حداکثر خودشان تلاش میکنند ومردم ودولت افغانستان را به گروگان گرفته اند،حال واحوال رفقای همرزم ما کمتر ازبدحالی وبد روزگاری مردم وطن ما نیست.
مبارزینی که سالها خبر آفرین، پیشقراول، پیشتاز،رهبر مبارزه وعکس العملهای سیاسی واجتماعی مردم وسمت دهندۀ مبارزات روشنفکری وکارگری جامعه ، پرچمداران مبارزه علیه امپریالیزم، ارتجاع ، مردم فریبی وتحمیق زحمتکشان ساده دل وخوشباور وطن بودند، بسیج خلق وگروه های مختلف جامعه را با عشق وایثار مدیریت ورهبری میکردند، خواهان بسیج مردم، تشکیل جبهه های ملی ودموکراتیک و تشکیل دهنده گان جبهۀ ملی پدر وطن بودند ، ولی با کمال تأسف که اکنون خود درآتش نفاق وخانه جنگی میسوزند ونابود میگردند
آتش سوزی خانۀ مشترک حزبیها( حزب شان) درشرایطی شعله ورتر میگردد، که هیچ نیروی دلسوز دیگری حاضر نیست تا آب نجات بر این آتش مشتعل ساخته شده بدست دشمنان خارجی،منطقه وجهان ودستان ناپاک داخلی( خودی! ) بریزد وبرای نجات بهترین نسل فداکار ،میهن پرست،باتقوا وکم نظیر مبارزین وطن ،دین ملی وهموطنی خودرا برای آن انجام دهد، که پیشکسوتان، بقایای رهبری سابقه، سابقه داران حزبی،مدعیان هر نوع خوبی وامتیاز سیاسی ،حتی کادرها ومبارزین واقعاً دلسوز،صادق ونیکنام حزب ،یا از این حالت راضی وخشنود اند،یا تماشاچی وبیتفاوت ویا اینکه به سخنان شان توجه کمتر صورت میگییرد.
تبلیغات خصمانه، اتهام زدنها، انداختن بار مسوولیت ،شکست وفروپاشی به دوش دیگران، سند کشی، سندسازی، وتخریب وتوهین هم قطاران وهمسنگران، خاصتاً از آدرسهای مجهول ، وحدت ستیزی و بحران آفرینی، چسپیدن به چوکی ومقام، مفتون باقی ماندن به نقش غیر زمینی بعضی رهبران وداروندار سیاسی وتشکیلاتی را با همه افتخارات آن قربان افراد ،اشخاص وفامیلها ساختن،عدم توجه  وکم بها دادن به خطوط فکری وسیاسی، درجۀ فداکاری وقبول ریسک وخطر گروه ها وحلقات بالایی آنها درمبارزه وفعالیتهای سیاسی داخل وطن،زمینه ساز مداخلۀ افراد نامعلومی برای عمیق ساختن فاصله ها وتخریب آخرین رشته ها وپلهای ارتباطی  گردیده است. آیا، بی انصافی نیست که راه، عقیده، تفکر ومیراث گرانبها ومشترک را قربان تشکلات وگروهبندی هایی بسازیم که شاید درآیندۀ نزدیک، بسا ازاین حلقات وشخصیت های مدعی زعامت، جاعوض  کنند، کنار بروند واز عرصه دور ساخته شوند. پس ،باید دور اندیش باشیم واز طریق اهداف کوتاه مدت وناسالم حلقه بازی، بیشتر ازین نقش دشمنان را علیه یکدیگر بازی نکنیم.
تا جائیکه بما وخاصتاً بمن  تعلق دارد ، ما احترام یکسان وتغییر ناپذیر مانرا دربرابر تمام رفقای صادق،مبارز، فداکار، دلسوز ، وحدت خواه وعاشق وطن، مردم ویاران راه وعقیده ، بمثابۀ مسوولیت اخلاقی ودین سیاسی خود حفظ میکنیم ، وبا تعداد محدودی که بقا وبرجسته بودن خودرا درتخریب وبدنام ساختن سایرین جستجو میکنند، برای آن مقابله ودشمنی نمیکنیم که بیهوده بودن ومضر بودن این نوع فعالیتها را سالها شاهد بوده  وتجربه کرده ایم.
رفقای عزیز!
بیائید، باتکبر، تبختر ،یکه تازی، خودمحوری وزایل ساختن نقش ، مقام واثرمندی یکدیگر ما درداخل حزب ودرسطح جامعه ، خداحافظی کنیم ، وبا صداقت درپهلوی یکدیگر ایستاده شویم ومبارزه کنیم. برای تعدادی از رفقای دیروز که این مجال کمتر میسر است ویا علاقمندی به تداوم مبارزۀ مشترک با تعداد دیگری از همراهان دیروز ندارند ، میتوان پیشنهاد کرد که آنها میتوانند، با ترک مخاصمت ورویارویی با رفقای دیروز ورقبای (!) امروزی شان ، آتش بسی را پیشنهاد کرد، که نه نشستن درزیر یک سقف، ونه با شمشیر وتفنگ برای تعقیب وزدن یکدیگر، میتوانند، با آرامش نسبی سیاست کنند، وتوجه شان را به دشمنان واقعی وطن، مردم وآرمانهایی متوجه بسازند، که درنوشته ها وقطعنامه های شان  ازآن تذکر بعمل میآورند.
توجه داشته باشیم که اگر رفاقت نمیتوانیم، درتشکیل واحد نمیگنجیم و تحمل یکدیگر را درشرایط فعلی نداریم ، دشمنی چرا ؟ وبخاطر کدام هدف؟ وبرای بدست آوردن کدام پیروزی باید یک هزار ناروا را درحق یکدیگر روابداریم ودشمنان، آنانیکه وطن، مردم، تاریخ ، افتخارات دیرینه ودار وندار جمعی مردم افغانستان وماحصل مبارزات طولانی تمام وطن پرستان ، ازجمله نتیجه ودستآوردهای انقلابی رفقا ، متحدین ونظام مردمی را به اشغالگران ومتجاوزین بنیادگرای مذهبی- سیاسی ونظامی منطقه وجهان فروختند ، مورد افشاگری قرار نگیرند، ودرامان باقی بمانند. آیا، بی انصافی وجفا درحق یکدیگر روا نمیداریم؟ آیا دشمنیها وتبلیغات خصمانۀ ما علیه یکدیگر، بدون شک باعث برپاشدن عیدشادی وسرور دربین دشمنان اصلی وواقعی ما نگردیده است؟.دراینصورت باید بخود اجازه ندهیم که خودسوزیها ورفیق کشیهای ماباعث تداوم نعره های شادی شیادان تاریخ گردد.

میخواهم اعلام بدارم که رغم اشارات بعضی از دوستان،من مدتهاست مطلبی را ننوشته ام که قیمت تخریب به آن داده شود، حتی علیه آنانی که باثر اعمال وحرکات بد شان ،خوشم نیز نمی آیند چیزی ننوشته ام.امیدوارم پیشنهادهای مرا بسیار رفیقانه وعاری از هرنوع چال ونیرنگ معمول دربازارسیاست بدانید وبرای سردسازی جو ملتهب وبسیار سوزندۀ موجود، کمرهمت ببندید وباردیگر ثابت کنید که رفقای ما بر مشکلات ودشواریهای مختلف پیروز میگردند.فراموش نکنیم که مشترکات ما،صدها بار، براختلافات غیر طبیعی وطبیعی مان برتری وتفوق دارند.
ازهمه حلقات، احزاب وشخصیت های گرامی وهمرزم خواهش میکنم، که بدون دخیل ساختن احساسات قبلی مخالف شان دربقرابر همدیگر ازجمله علیه آنانیکه بسیار مطیع نیستند ودموکراسی بیشتر وضروری را درامور حزبی ضرور میدانند، این پیشنهادات را مورد توجه قرار دهند، ودرنوشتن جواب رد ،محکوم ساختن و نکوهش این یادداشت رفیقانه وبیغرضانه، برای آن عجله نکنند که چون (منِ گویا جنجالی وبی دیسپلین) این یادداشت را نوشته ام وباید حتماً (رد) شود،صبور باشند.

با احترام  : جلیل پرشور

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

آيا انتقاد را ميتوان با فحش و ناسزاگويی پاسخ داد؟


هدایت حبیب 
آيا انتقاد را ميتوان با فحش و ناسزاگويی پاسخ داد؟
  
   خوانندۀ عزیز!
      بعضی از اختیار داران گروپهای جداشده از پیکر ح.د.خ.ا. مانند "نهضت"  چنان از و حدت با سایر سازمانها نفرت دارند که در پاسخ به انتقاد های سازنده و تکان آور وحدتخواهان حزبی " افراد نیک نام (!) نیک کردار و باادبی (!) " مانند "ژیگولویی فرانسوی" را به دادن وظیفۀ ناسزا و فحش گويی تحریک می نمایند و پیوست به سایت ار گان نشراتیِ خود وبلاگی را به نام " داور (!) " بمثابۀ سالون دشنام، باز می نمایند. آنان به جایی آموزش از خوبیهای اروپا، آموزه هايی از میتود و تاکتیک هیتلر که مخالفان  و رقبای سياسی خود را مورد ضرب و شطم، فحش و ناسزا گويی قرار می داد، نصيب شده و آن را  رهنمای عمل سازمانی خود قرار داده اند.
      اين عالی جنابان باید بخاطر داشته باشند که همه نیروهای ملی ـ دموکراتيک و چپ بنابر حکم زمان و ضرورت زندگی روزی متحد خواهند شد؛ ولی آنان سر انجام مانند هیتلر به خود سوزی دست خواهند زد و مانند هیتلریان مضمحل خواهند شد.
     مجریان ژیگولویی فرانسوی وبلاگ دشنام پراگن"داور"!
     شما درحالی که در حاشيۀ صفحۀ وبلاک تان نوشته ايد:
     « گرداننده گان این وبلاگ دوتن از رفقای روز های دشوار شماست که با هیچ حزب و سازمان سیاسی جدا شده از بدنۀ حزب دموکراتیک خلق « وطن » تعلق تشکیلاتی ندارند... » ، اگر در عمل به اين نوشتۀ تان واقعاً صادق می باشيد، پس چرا از يک گروه کوچک که تحت نام " رهبری شورای اروپايی" از کودتای 14 ثور 1365 تا ايندم ، مسبب فروپاشی حاکميت و متلاشی شدن وحدت ح.د. خ. ا شدند و هم اکنون مانع وحدت ميان نهضت فراگير و حزب متحد ملی گرديدند و تمام اعضای صادق حزب آنان را عامل اين همه مصيبت ها ميدانند ؛ ولی شما برعکس بصورت يک جانبه از آنان بدفاع برخاسته مطالب دور از عفت قلم را به نام مستعار در وبلاک تان آنهم بنام « داور (!) » منتشر می نماييد.
      به گونۀ مثال ، شما بازهم درمقالی تحت عنوان « مارهای درون آستين ...» می نويسيد: « حالا در چند روزِ گذشته، رفقا پرشور و هدایت حبیب مصروف تماس تلیفونی بدون توقف همرای رفقا بودند از جمله همرای من هم و اولین پیشنهاد من به آنها همین بود که باید کمیته ی بیطرف به ریاست رفیق قابل قبول همه، اگر بپذیرند به ریاست رفیق افضل لودین، ایجاد شود و با این اقدام تاریخی جسورانه گام عملی را شروع کنند که هردو رفیق با جملات آتشین و صداقت زارنالگی و به خصوص اعلام بیطرفی به هیچ گروهی، گفتند، این کاریست که همه رفیق ها امین را میگویند و شما ببینید که این چه افسوسی است که این رفقای ما به هیچ چیز خود پابند نیستند حتی به وجدان خود، من نمی فهمم که این ها.... »
      نخست، من با تمام صراحت و صداقت می گويم که نه من و نه رفيق جليل پرشور ، درمورد موضوعی که وبلاک نويس داور نوشته است، اصلاً با هيچ کسی صحبت نکرده ايم و اين يک دروغ بزرگ و بهتان مضحک است . اگر درمورد نبشتۀ خويش جرأت و شهامت گفتن را دارند، از زير چادر و نقاب « مستعار نويسی » بيرون برايند تا به قول شاعر:
   خوش بود گرمحکی تجربه آيد به ميان ـ تا ... شود هرکه در او غش باشد.
      دوم ، رفيق ارجمند افضل لودين يکتن از اعضای باشرف ح. د. خ. ا و از جملۀ جنرال های نظامی ورزيده، پاک و باتقوای اردوی افغانستان در دهۀ هشتاد ميلادی بوده است، که من و ساير رفقای حزب به او احترام داريم؛ اما موضوع وحدت مرامی، تشکيلاتی و ايده ئولوژيک تمام بخشهای جداشده از آغوش ح. د. خ. ا کاريست بسيار دشوار ، که زنده ياد ببرک کارمل همه دوران زندگی اش را در راه تحقق آن صرف نمود ؛ ولی نتايج مطلوبی که آرزوداشت به آن نايل شده نتوانست.                                            
زين قصه هفت گنبد افلاک پرصداست – کوته نظرنگر که سخن مختصرگرفت
      سوم ، من  با نهضت فراگير بيشتر از دوسال ، پيوند تشکيلاتی نداشته ام؛ وليک انتخاب راه و رسم مبارزۀ سياسی ، شموليت در يک حزب سياسی ، به عقل ، خرد ، بينش و وجدان يک انسان متعلق بوده است. همين گونه آمدن ويا رفتن يک عنصر سياسی از يک سازمان به سازمان ديگر درشرايط امروزی يک امر منحصر به خود شخص است که درآن خود را آمادۀ انجام خدمت به وطن و مردم ، درفضای کاملاً آزاد و دموکراتيک احساس نمايد و درتصميم گيری خودعذاب وجدان نه کشيده، تاريخ مُهرمحکوميت رابرجبينش حک نکند.  
   دوستان وبلاک نويس « داور(!) » !
      متن نامه را بدون تعصب بخوانید و بکوشيد تا کمی با ادب باشید! شریفانه دلم برایتان می سوزد، چقدر سقوط کرده اید. چیزی بنام اخلاق حزبی، رفاقت، دوستی و مردانگی در وجود شما باقی مانده است؟ آیا به این فکر افتاده اید که زمانی شما با اعضایی سازمان های جدا شده از پیکر حزب دموکراتیک خلق افغانستان همسفر و همسنگر بوده اید؟ آیا این نامردی وجفا نیست که شما در حق رفیق هایی دیروز خود  تهمت و بهتان می کنید؟ اگرشما خود، به دست خويش شخصیت سیاسی خود را ترور نمی کردید، چرا به اصطلاح در دومین اجلاس شورای اروپایی "نهضت" که به تاریخ 21 جنوری دایر گردیده بود، از 123تن اعضایی شورایی اروپایی، کمتر از 50 فیصد دقیقتر 33 تن شرکت کرده بوند؟ و از سایر گرایش ها تنها دو شخصیت؟ آیا با ادامۀ چنین سیاست خود محوری، ساير جزایر متعلق به خانوادۀ بزرگ دیروز ما به سوی وحدت های بزرگ با شما همسو خواهند شد؟
 
      برای خدا، شما که هر کدام تان ادعای نبوغ، دانشمندی، فیلسوفی ... دارید، چرا آن دورنما، اهداف و استراتیژی تان را زودتر تکمیل و به پيشگاه جامعۀ درد مند افغانستان و نسل جوان کشور، تقديم نمی کنید؟
      برعکس، درعوض آن با استفاده از سایتهای انترنتی که در اختیار دارید، اتاق فحش و ناسزا در سایتها باز می نمایید؛ مافیا وار تهدید، دشنام و اتهام به شخصیت و خانوادۀ جانب مقابل را  نامردانه و نا رفیقانه به سطح کوچه و بازار بکار می برید؛ آيا از آموزگار بزرگ و هميشه جاودان مکتب ما و حزب ما، همين اخلاق را فرا گرفتيد؟     
      رفیق های همسفر وآگاه!
      از مدت بیشتر ازسه سال بدینطرف وحدت طلبان گاه صریح گاه سریع وگاهی در پردۀ ابهام فریاد سردادند، که وحدت به بیراهه می رود؛ رهبران صاحب صلاحیت نهضت فراگیر در اروپا قرار دارند؛ آنان خواهان وحدت نیستند و از آن هراس دارند؛ شما خوب میدانید که مسأله وحدت از همان آغاز گفتمان، مهر چالش را بر جبینش داشت ؛ چه همین که نیک خواهان، سخن وحدت را آغاز نمودند؛ بدخواهان، " تيم وحدت ستیز " را در رأس شورای اروپایی "نهضت" نصب نمودند. سرانجام تدویر کنگرۀ حزب واحد، فریادهای وحدت طلبان را صحه گذاشت؛ این پیش داوری نبوده است ولی فکر می کنم که اکنون بی باورانِ صادق، به فریادها باورمند شده باشند.
      البته بودند رفقایی که از مشاهدۀ آن حالت نگرانی خویش را ابراز نمودند، ولی شوربختانه بخود جرأت ندادند، که وحدت ستیزانِ پشت پرده نشسته در اروپا را معرفی نمایند و آدرس شان را به همه رفقاء ، دقیق ارائه بدارند. باید همچو رفقا از مبارزات گذشته ، مرور زمان و درسهای تاريخ نيک آموخته باشند، که مبارزۀ  وطن دوستانه و صادقانه، صراحت و قاطعیت می خواهد؛ یعنی آنهایی که در برابر منافع مردم ، وطن و نهضت عدالتخواه کشورمان قرار می گیرند، بایست بی رحمانه افشا شوند.
      تاريخ گواه است، که کسانی که نیت وحدت شکنی و خود محوری دارند، فقط یک چیزنصیب شان می شود وآن شکست و رنگ باختن !     
5 فبروری 2012