جلیل پرشوروضاحت
مجدد درمورد موقف سیاسی خودم:
رفقای گرامی!
بارهابه اطلاع رسانیده ام که من فرزند حزب خودم هستم وبحکم عشق،باور واعتقادم به عدالت اجتماعی وآرمانهای حزبم که حال به ندرت از طرف فرزندان
دیروز مدرسه ی خودش از آنها یادآوری میگردد، باقبول ودرنظرداشت تغییرات وتحولات فکری واقتصادی سودمند وضروری -هرگز انتخاب دیگری نمیتوانم داشته باشم. چطور خواهم توانست که بسادگی وبا تقلید میمون وار از تعدادی ازمدعیان ومعلمین (!) سوسیالیزم علمی وبعضی از حاضرین در جلسه ی کنگره ی سال۱۳۴۳ که امروز قریب است جرأت بکاربردن واژه های ناخوشایند برای محافل ستمگر سرمایه داری را ازدست بدهند؛ با بیشتراز45سال مبارزه وزحماتم که چندین بار بیکاری وبارها زندان وشکنجه را بهمرا داشت- وداع کنم ویا این اهداف بزرگ انسانی ام را قربان این فرکسیون ویا آن حلقه بسازم- وبا تعدادی علیه تعداد دیگر رفقای همفکر وصادق قرار بگیرم.
قابل یادآوریست که مبارزه علیه پروسه های منفی وگروهک های خرابکار عقیدتی- وتشکیلاتی دیسانت شده درداخل حزب ومبارزه ی فعال بخاطر سمت دهی سالم وقوتمند مبارزه وساختن تشکیلات کم عیب ودارای بنیادهای واقعی دموکراتیک وشفافیت تواءم با علنیت- خاصتا درشرایط فعلی - رسالت ووظیفه ی هر حزبی ووطن پرست واقعی درداخل حزب میباشد .
ازآنجاییکه برای هیچ حزبی صادق هرگز منطقی ومفیدنیست که بخاطرجفاهای افرادی وارج گذاری رفقایی، بنیاد وریشه ی فکری وعقیدتی خودرا صدمه بزند- شخصا مدتها قبل تصمیم گرفته بودم وبرآن مصر هستم-که نبایدکاری
کنم که برای ما وحالتی که همگی درآن بسر می بریمُ مضر واقع شود. اینکه تعدادی قضایا را ازعینک های دودین خود نظاره میکنند وباساس صواب دیدهای جانبدارانه ی شان قضایا راتحلیل مینمایند وفحاشی میکنند- جز خموشی کاردیگری را لازم نمیدانم. دراینمورد هر خواننده ی با وجدان ورفیق با احساس خودشاهد نشرصدها اتهام وناسزا علیه من بوده اند- ولی من نخواستم وهرگز نمیخواهم که درپیش قلم شکسته وناتوان خودم خجالت باشم وبا افراد مجهول مقابله نمایم. مشکل دیگر دراینمورد استفاده ی منتقدین ارروکش است .
درمورد بریدن از نهضت باید بگویم که سالهاست قدرتمندان اروپایی نهضت در سایتها- وبلاگها وفاروم های چندگانه ی شان اعلان کرده اند که من بنابر ندادن حق عضویتُ عدم
درمورد بریدن از نهضت باید بگویم که سالهاست قدرتمندان اروپایی نهضت در سایتها- وبلاگها وفاروم های چندگانه ی شان اعلان کرده اند که من بنابر ندادن حق عضویتُ عدم
اشتراک درجلسات و...حق وصلاحیت
همراهی با ایشان را ندارم.درچنین شرایط شما رفقای مقاله نویس ویا مخالفین شخصی موضع گرفته درعقب گروهها وحتی شمارفقای عزیز دل واپس دراین مورد ویا ناراصی از اقدامات من -روی دلایل فوق حق ملامت ساختن مرا
ندارید- چون من ازهمان آغاز فعالیت نهضت فراگیر میهنی که براساس اصرار وحتی فشاری شخصی شادروان رفیق بریالی درآنجلسه اشتراک کرده بودم -نقاط نظرم را طورصریح درمورد آینده فعالیتهای حزب بیان داشتم که طرف استقبال اکثریت قاطع رفقا قرار گرفت. درآن وقت زنده یاد رفیق بریالی گفته بودند که( ما - این سازمان را میسازیم ودرزیر چتر این سازمان حزب خودرا فعال میکنیم- هدف ما همان است که بود- تشویش مکن)
آوردن تعدادی از کادرهای قدیمی ومخالف با رهبری رفیق شادروات و فقیدما ببرک کارمل درجریان سالهای اخیر حاکمیت- قسما با پیشنهاد ما صورت گرفت- ما میخواستیم که مخالفین فعال را غیر فعال ویا همنوا بسازیم - اماـ بعدا طوری معامله شد وفقدان زنده یاد رفیق بریالی نیز زمینه ساز آن گردید که شورای اروپایی را دعوت شدگان غصب کردند وامر ونهی صادر نمودند وتصفیه را آغاز نمودند. وضع با انکشاف منفی بسوی ضعیف شدن حزب کشانیده شد ودیگر از آن گردهمآییهای حماسی وپر جنب وجوش خبری نیست وتعداد رفقا را درداخل شورای اروپایی نهضت به شمار انگشتان ( محدود ) ساختند.
هیچ سندی وجود ندارد که من علیه رهبری نهضت فراگیر چیزی نوشته باشم- برعکس این من بودم که فریاد دفاع از رهبری اصلی حزب درداخل را سر دادم ورییس شورای مرکزی حزب بدفعات یادآوری نمودم وداخل رل تعین کننده ی سرنوشت ورهبری نهضت دانستم- اما- اشتباه کرده بودم زیرا رهبری در اروپا بود وما نمی فهمیدیم. اینکه مطالب زیادی درمورد کمبودها ونواقص کاری درشورای اروپایی وصلاحیت عزل ونصب نا محدود تشکیلاتی ازجمله (تولید مثل) در آن سازمان نوشته بودم انکار نمیکنم. هدف من اصلاحات بود که عملی نکردند وشیوه ی فروپاشی را درپیش گرفتند.
من درحالیکه با همه حزبیهای واقعی همگام هستم وبرفاقت شان افتخار میکنم - میخواهم یادآور شوم که چرا اینهمه دشمنی وخصومت علیه من صورت گرفت وادامه دارد. مرا که فردی درانزوا قرار گرفته- تنها - منفور رفقا(!) و.... میدانند- ازمن چه ساخته است که همه تغییرات را بپای من حساب میکنند.
آوردن تعدادی از کادرهای قدیمی ومخالف با رهبری رفیق شادروات و فقیدما ببرک کارمل درجریان سالهای اخیر حاکمیت- قسما با پیشنهاد ما صورت گرفت- ما میخواستیم که مخالفین فعال را غیر فعال ویا همنوا بسازیم - اماـ بعدا طوری معامله شد وفقدان زنده یاد رفیق بریالی نیز زمینه ساز آن گردید که شورای اروپایی را دعوت شدگان غصب کردند وامر ونهی صادر نمودند وتصفیه را آغاز نمودند. وضع با انکشاف منفی بسوی ضعیف شدن حزب کشانیده شد ودیگر از آن گردهمآییهای حماسی وپر جنب وجوش خبری نیست وتعداد رفقا را درداخل شورای اروپایی نهضت به شمار انگشتان ( محدود ) ساختند.
هیچ سندی وجود ندارد که من علیه رهبری نهضت فراگیر چیزی نوشته باشم- برعکس این من بودم که فریاد دفاع از رهبری اصلی حزب درداخل را سر دادم ورییس شورای مرکزی حزب بدفعات یادآوری نمودم وداخل رل تعین کننده ی سرنوشت ورهبری نهضت دانستم- اما- اشتباه کرده بودم زیرا رهبری در اروپا بود وما نمی فهمیدیم. اینکه مطالب زیادی درمورد کمبودها ونواقص کاری درشورای اروپایی وصلاحیت عزل ونصب نا محدود تشکیلاتی ازجمله (تولید مثل) در آن سازمان نوشته بودم انکار نمیکنم. هدف من اصلاحات بود که عملی نکردند وشیوه ی فروپاشی را درپیش گرفتند.
من درحالیکه با همه حزبیهای واقعی همگام هستم وبرفاقت شان افتخار میکنم - میخواهم یادآور شوم که چرا اینهمه دشمنی وخصومت علیه من صورت گرفت وادامه دارد. مرا که فردی درانزوا قرار گرفته- تنها - منفور رفقا(!) و.... میدانند- ازمن چه ساخته است که همه تغییرات را بپای من حساب میکنند.
چرا
به اهانتها پایان داده نمیشود،من مدتهای
طولانیست که علیه هیچ کسی،بشمول آنانی
که بد میکنند.؟وحلقه ی خاصی جفاهای
متعدد را درحق (ما) رواداشتند وادامه
میدهند، چیزی ننوشته ام .نشرات
سنگ محک ونیش آفتاب را بمن نسبت دادن
اشتباه بزرگ است -درحالیکه با بسیاری از مطالب نشر شده ی آن موافق هستم.
اگرمن واقعا چنین امکانات وتوانایی داشتم ودارم- که وحدت را برهم زدم وجفاهایی متعددی درحق شورای اروپایی انجام دادم وباعث بسا مشکلات تشکیلاتی و... شدم چرادرموقع بجای راندن وبه انزوا کشانیدن بقول خودشان- از من استفاده نکردند؟ اینرا نیز باید مورد دقت قرار دادکه اگر این همه کارهای (ناشد وجدی) را من انجام داده ام- پس خود نوعی اعتراف بر عدم کشانیده شدن من به انزوا وتنهایی است که از آن دم میزنند.
درمورد لطف رفقای حزب متحد ملی افغانستان که مرا به جلسه ی پالتالکی شان دعوت کرده وافتخار عضویت مرادرکمیته ی اروپایی شان اعلام نموده اند- درضمن ابراز جهانی سپاس به اطلاع میرسانم که : من علاقمند شامل شدن درهیچ حلقه ی رهبری خارج کشور نبودم ونیستم. من در هیچ تشکیل جلا وطن) وحتا درمقام ارشد رهبری آنها اشتراک نمیکنم. جایگاه مبارزه ام را درداخل وطن جستجو میکنم ودرخدمت همه ی یاران باوقار- آگاه ومبارزین با تقوای داخل وطن که شرایط مبارزه وضرورتهای تاکتیکی فعالیت سیاسی را بیشتر وبهتر از رفقای بیرون از وطن درک میکنند- وبا وجود مشکلات فراوان کمتر بجان هم می افتند- قرار خواهم گرفت.
اینرا نیز باید بگویم که رفقای منتقد بینام وجگر خون(!) بخاطر رفتن من و(ما) با حزب متحد ملی!اگر داوطلبانه نیز با این حزب پیوسته باشیم- مگر از فلستطین به اسراییل کوچیده ایم- قبله ی ما تغییر کرده- با پاکستان اعلام همبسگی ونوکری کرده ایم - دربرابر غولهای ستم وتجاوز جهانی زانو زده ایم- بیرقهای جمهوری اسلامی ایران ویا ستمگران آل سعود را بر شانه حمل مینماییم- قاتلان مردم وآدمکشان حرفوی را پیر وپیشوا انتخاب نموده ایم؟ چه جرمی را دراینصورت میتوان مرتکب شد. در وطن مثلی است که میگویند: (( دور نرو که گرگ میخوریت-نزدیک نشو که بدم میآیی)) عجب است رفقای نهضتی که سایه ی مرا با تفنگ زدند- حال ازدور شدن من خشمگین اند- درحالیکه من هرگز خودرا از (رفقای عزیز وصادقم) دورنمیدانم-درحالیکه هرگز اجازه نیافتم که درچند قدمی شان پا بگذارم.
این شما بودیدکه سه سال تمام (دهل وسرنا) بدوش کشیدید -شعار وحدت با آنهارا سردادید حزب واحد راکه ( چندان نام پرکششی) نیز نداشت با آنها ساختید ادغام تشکیلاتی بوجود آوردیدُرهبری مشترک درداخل وخارج ساختید وروءسای نوبتی حز-ب واحد وحلقات متمم آن را بر اساس همان سیاست های کهنه ی (فیفتی فیفتی)از اشخاص طرف اعتماد حلقات خاص تان تشکیل دادید ومن و(ما) را درهیچ جلسه ومشوره ی تان شریک وسهیم نساختید وحتی کوچکترین ارزش را بما قایل نشدید-حال باچه سبکسری بما تهمت می بندید ومارا مارهای درون آستین قلمداد میکنید.؟ اگر حداقل قضاوت سالم وجود میداشت واحساساتی ومغرضانه قضاوت نمی شد- من ۱۵ روز قبل از تدویر کنگره ی رفقای حزب واحد از کابل به اروپا آمدم. اگر هدف رسیدن بقدرت وترفیع ودرجه درنظرم میبود- آیا نمی توانستم در کنگره ی که اکثریت قاطع شرکت کننده گان آن را میشناختم- وبدون تردید طرف حرمت شان قرارداشتم ودارم -اشتراک میکردم ودر تاپ ترین مقامات رهبری آن حزبیکه بعد کنگره شکل گرفت وباردیگر نام حزب متحد ملی را اختیار کرد -انتخاب میشدم وبقول تیم ناجوان ودروغگوی(عقده هایم را میگشودم). پس معلوم است که وسوسه های رسیدن بقدرت درمن وجود ندارد- لطفا دروغ نگویید-وخساره ی اشتباهات متعدد تان را بدوش دیگران نیندازید.
ازشما رفقای گرامی ایکه انتقادهای درزمینه دارید- خواهش میکنم که بیغرضانه قضاوت کنید وبیشتر ازین فریب نخورید.آیا بخاطر ندارید که خودمحوران غاصب تاش کردند تا از چندین جلسه وگردهمآیی مرا بوسیله ی مزدوران کرایی شان اخراج کنند ومانع طرح مسایل اساسی گردند. من حقایق فراوانی را میدانم که اگر ضرورت شد- نشر خواهم کرد.آنهایی که مانع فعالیت من درشورای اروپایی شدند- میدانند که درسالهای فرار قبل از سقوط حاکمیت وقتی به اروپا وهند پرواز کرده بودند- دیگران آگاهند. آنها نیز آگاهند که بعد سقوط وسالهاییکه آنها زندگی آرام پناهندگی داشتند- درداخل وطن ودرجوار رهبر حزب کیها باقی ماندند ومسوولیت رهبری حزب را بدوش داشتند. عجب دنیاییست که حرف ستمگران ودروغگویان- حتی دربین رفقای ما هنوز ( چلش) دارد. من عاشق عضویت شورای اروپایی نبودم ونیستم.
من به همه رفقای عزیزم- درهمه سازمانها وحلقات ازجمله با تمام فرزندان واقعی حزب وهمراهان دیرینه ام که درنهضت فراگیردموکراسی وترقی افغانستان- فعال ویامنتظر اند- احترام جدی قایل هستم ودرضمن فرستادن درودهای گرم به آنها وحتی به حزبیهای صادق- واقعی منتقد ومخالف خودم- وعده میدهم که تا پای جان برای خدمت بهمردم زحمتکش افغانستان وجهان- صادقانه وبا ایثار جانم میرزمم وازشما دور نمی شوم.نزدیکی ما وشما با خونهای آلوده شده شهدای گمنام وقهرمان ما که با خاک وسنگ وطن عجین گردیده است- گره خورده وهیچ فرد باوجدان وبا احساس نمی تواند خودرا دربرابر غمها- دردها ورنجهای بیکران خلقهای ستمدیده ی وطن- غیر مسوول بداند. ماباهم بودیم -هستیم وباقی میمانیم.
دراخیر میخواهم با صراحت اعلام بدارم که رفتن با رفقای متحد ملی - خیانت وجفا بمردم نیست.حزب متحدملی باعث بدبختی خلقهای افغانستان- اشغال وطن ومداخلات روبه فزونی پاکستان درامورداخلی وطن ما نیست-طوریکه رفقای نهضت حلقه ی از دشمنان قسم خورده ی مردم ما نبوده ودشمن ترقی وسعادت مردم ما نیست. اینرا نیز باید بدانیم که تمام مبارزین وافراد شریف وقهرمان ورزمند ومدافع راستین وطن- منحصر به اعضای این دوحزب وسایر حلقات رفیق ما نبوده صدها هزار مبارز ووطن پرست موافق با ما ومخالف با ما- در راه خوشی وسعادت هموطنان ما میرزمند وفداکاری میکنند.
بیایید از کپسولهای کوچک تشکیلاتی ودید ضیق فکری بیرون شویم- دشمنان ودوستان واقعی خودرادرنزدیکیها ودوردستها- بطورسالم شناسایی کرده وسنگر واحد ملی را برای نیل به آزادی- استقلال- حفظ تمامیت ارضی وتحقق اهداف بزرگ عدالتخواهی ودموکراسی که همه اتباع فعلی وطن به شهروندان اصلی ودارای حقوق مساوی تبدیل شوند وسرنوشت شان را خودتعین کنند-بسازیم.
بادرودهای گرم
آی اگر صدپاره گردد بازباهم آشناست
اگرمن واقعا چنین امکانات وتوانایی داشتم ودارم- که وحدت را برهم زدم وجفاهایی متعددی درحق شورای اروپایی انجام دادم وباعث بسا مشکلات تشکیلاتی و... شدم چرادرموقع بجای راندن وبه انزوا کشانیدن بقول خودشان- از من استفاده نکردند؟ اینرا نیز باید مورد دقت قرار دادکه اگر این همه کارهای (ناشد وجدی) را من انجام داده ام- پس خود نوعی اعتراف بر عدم کشانیده شدن من به انزوا وتنهایی است که از آن دم میزنند.
درمورد لطف رفقای حزب متحد ملی افغانستان که مرا به جلسه ی پالتالکی شان دعوت کرده وافتخار عضویت مرادرکمیته ی اروپایی شان اعلام نموده اند- درضمن ابراز جهانی سپاس به اطلاع میرسانم که : من علاقمند شامل شدن درهیچ حلقه ی رهبری خارج کشور نبودم ونیستم. من در هیچ تشکیل جلا وطن) وحتا درمقام ارشد رهبری آنها اشتراک نمیکنم. جایگاه مبارزه ام را درداخل وطن جستجو میکنم ودرخدمت همه ی یاران باوقار- آگاه ومبارزین با تقوای داخل وطن که شرایط مبارزه وضرورتهای تاکتیکی فعالیت سیاسی را بیشتر وبهتر از رفقای بیرون از وطن درک میکنند- وبا وجود مشکلات فراوان کمتر بجان هم می افتند- قرار خواهم گرفت.
اینرا نیز باید بگویم که رفقای منتقد بینام وجگر خون(!) بخاطر رفتن من و(ما) با حزب متحد ملی!اگر داوطلبانه نیز با این حزب پیوسته باشیم- مگر از فلستطین به اسراییل کوچیده ایم- قبله ی ما تغییر کرده- با پاکستان اعلام همبسگی ونوکری کرده ایم - دربرابر غولهای ستم وتجاوز جهانی زانو زده ایم- بیرقهای جمهوری اسلامی ایران ویا ستمگران آل سعود را بر شانه حمل مینماییم- قاتلان مردم وآدمکشان حرفوی را پیر وپیشوا انتخاب نموده ایم؟ چه جرمی را دراینصورت میتوان مرتکب شد. در وطن مثلی است که میگویند: (( دور نرو که گرگ میخوریت-نزدیک نشو که بدم میآیی)) عجب است رفقای نهضتی که سایه ی مرا با تفنگ زدند- حال ازدور شدن من خشمگین اند- درحالیکه من هرگز خودرا از (رفقای عزیز وصادقم) دورنمیدانم-درحالیکه هرگز اجازه نیافتم که درچند قدمی شان پا بگذارم.
این شما بودیدکه سه سال تمام (دهل وسرنا) بدوش کشیدید -شعار وحدت با آنهارا سردادید حزب واحد راکه ( چندان نام پرکششی) نیز نداشت با آنها ساختید ادغام تشکیلاتی بوجود آوردیدُرهبری مشترک درداخل وخارج ساختید وروءسای نوبتی حز-ب واحد وحلقات متمم آن را بر اساس همان سیاست های کهنه ی (فیفتی فیفتی)از اشخاص طرف اعتماد حلقات خاص تان تشکیل دادید ومن و(ما) را درهیچ جلسه ومشوره ی تان شریک وسهیم نساختید وحتی کوچکترین ارزش را بما قایل نشدید-حال باچه سبکسری بما تهمت می بندید ومارا مارهای درون آستین قلمداد میکنید.؟ اگر حداقل قضاوت سالم وجود میداشت واحساساتی ومغرضانه قضاوت نمی شد- من ۱۵ روز قبل از تدویر کنگره ی رفقای حزب واحد از کابل به اروپا آمدم. اگر هدف رسیدن بقدرت وترفیع ودرجه درنظرم میبود- آیا نمی توانستم در کنگره ی که اکثریت قاطع شرکت کننده گان آن را میشناختم- وبدون تردید طرف حرمت شان قرارداشتم ودارم -اشتراک میکردم ودر تاپ ترین مقامات رهبری آن حزبیکه بعد کنگره شکل گرفت وباردیگر نام حزب متحد ملی را اختیار کرد -انتخاب میشدم وبقول تیم ناجوان ودروغگوی(عقده هایم را میگشودم). پس معلوم است که وسوسه های رسیدن بقدرت درمن وجود ندارد- لطفا دروغ نگویید-وخساره ی اشتباهات متعدد تان را بدوش دیگران نیندازید.
ازشما رفقای گرامی ایکه انتقادهای درزمینه دارید- خواهش میکنم که بیغرضانه قضاوت کنید وبیشتر ازین فریب نخورید.آیا بخاطر ندارید که خودمحوران غاصب تاش کردند تا از چندین جلسه وگردهمآیی مرا بوسیله ی مزدوران کرایی شان اخراج کنند ومانع طرح مسایل اساسی گردند. من حقایق فراوانی را میدانم که اگر ضرورت شد- نشر خواهم کرد.آنهایی که مانع فعالیت من درشورای اروپایی شدند- میدانند که درسالهای فرار قبل از سقوط حاکمیت وقتی به اروپا وهند پرواز کرده بودند- دیگران آگاهند. آنها نیز آگاهند که بعد سقوط وسالهاییکه آنها زندگی آرام پناهندگی داشتند- درداخل وطن ودرجوار رهبر حزب کیها باقی ماندند ومسوولیت رهبری حزب را بدوش داشتند. عجب دنیاییست که حرف ستمگران ودروغگویان- حتی دربین رفقای ما هنوز ( چلش) دارد. من عاشق عضویت شورای اروپایی نبودم ونیستم.
من به همه رفقای عزیزم- درهمه سازمانها وحلقات ازجمله با تمام فرزندان واقعی حزب وهمراهان دیرینه ام که درنهضت فراگیردموکراسی وترقی افغانستان- فعال ویامنتظر اند- احترام جدی قایل هستم ودرضمن فرستادن درودهای گرم به آنها وحتی به حزبیهای صادق- واقعی منتقد ومخالف خودم- وعده میدهم که تا پای جان برای خدمت بهمردم زحمتکش افغانستان وجهان- صادقانه وبا ایثار جانم میرزمم وازشما دور نمی شوم.نزدیکی ما وشما با خونهای آلوده شده شهدای گمنام وقهرمان ما که با خاک وسنگ وطن عجین گردیده است- گره خورده وهیچ فرد باوجدان وبا احساس نمی تواند خودرا دربرابر غمها- دردها ورنجهای بیکران خلقهای ستمدیده ی وطن- غیر مسوول بداند. ماباهم بودیم -هستیم وباقی میمانیم.
دراخیر میخواهم با صراحت اعلام بدارم که رفتن با رفقای متحد ملی - خیانت وجفا بمردم نیست.حزب متحدملی باعث بدبختی خلقهای افغانستان- اشغال وطن ومداخلات روبه فزونی پاکستان درامورداخلی وطن ما نیست-طوریکه رفقای نهضت حلقه ی از دشمنان قسم خورده ی مردم ما نبوده ودشمن ترقی وسعادت مردم ما نیست. اینرا نیز باید بدانیم که تمام مبارزین وافراد شریف وقهرمان ورزمند ومدافع راستین وطن- منحصر به اعضای این دوحزب وسایر حلقات رفیق ما نبوده صدها هزار مبارز ووطن پرست موافق با ما ومخالف با ما- در راه خوشی وسعادت هموطنان ما میرزمند وفداکاری میکنند.
بیایید از کپسولهای کوچک تشکیلاتی ودید ضیق فکری بیرون شویم- دشمنان ودوستان واقعی خودرادرنزدیکیها ودوردستها- بطورسالم شناسایی کرده وسنگر واحد ملی را برای نیل به آزادی- استقلال- حفظ تمامیت ارضی وتحقق اهداف بزرگ عدالتخواهی ودموکراسی که همه اتباع فعلی وطن به شهروندان اصلی ودارای حقوق مساوی تبدیل شوند وسرنوشت شان را خودتعین کنند-بسازیم.
بادرودهای گرم
آی اگر صدپاره گردد بازباهم آشناست