۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

شاد زی ! ای همنبرد ای نجیب الله ِ عزیز

ایکه جان دادی وکردی حق وباطل را تمیز

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه


جوانه های امید وباوربریأس وناامیدی غلبه خواهند کرد!
همه میدانیم که تعدادی از کادرهای ملکی ونظامی دیروز،درمسایل کلیدی حزبی وتعین سرنوشت رفقا، طوری اظهار عقیده وموضعگیری کرده وبرای همرزمانِ دارای سابقۀ طولانی مبارزه،طولانی تر از فعالیتهای سیاسی خودشان،وعظ ونصیحت پدرانه میکنند؛ که گویی این کادرهای طرف خطاب قرارگرفته،عضو کدام بارک نظامی باشند، تا به سخنان آمران سیاسی شان ،ازروی ناگزیری گوش دهند،ودرختم صحبت ،اینکه چیزی از آن بیان سرکاری برداشت کرده اند،یانی،برای سخنرانان حکومتی ، مدال بدوش واعلامیه بدست ِ ازخود راضی ،کف بزنند وابراز احساسات گرم نیزبکنند.
خوشبختانه ،امروزاز برکت مطالعه ،کسب تجارب ، دسترسی به انترنت وآگاهی یافتن از تفکر،تجارب و فعالیتهای روزمرۀ همه مبارزین وتحول طلبان سوسیالیست ودموکرات وهمچنان از نحوۀ  کارواقدامات سرکوبگرانۀ مستبدین وغارتگران جهان، زمینه برای ارتقای سطح معلومات ،رشد فکری ونیرومند شدن اندیشه ها وباورهای درونی وذاتی همرزمان ماوسایرفعالان سیاسی، جان گرفتن اعتماد به نفس وقدرت فردی وسایر مؤلفه های تکوین وتبلور شخصیت ،حقوق وتوانایی های معنوی وفزیکی هر انسان مبارز واهل قلم وکتاب،اوج گرفتن روحیۀ ضد غلام منشی وتشدید نفرت علیه خودکامگی وسیستم های (خودمحور،استبدادی وتحمیقگر مبارزین ومردمان زحمت کش) ، افشای بسا جفا کاران ومعامله گران دردوران فعالیتهای حزبی- دولتی وبرملاشدن نقش منفی وبرباد کننندۀ تعدادی از درجه داران ملکی ونطامی دردوره های گذشته، خوب مساعدگردیده وهرحزبی ومبارزامروز، دیگرهرگز به صفت آلۀ دست نظامیگران سیاسی وتشکیلاتی قرار نخواهند  گرفت وخودنیزاجازۀ این نوع خودسریها  وامرونهی عسکری گونه ،درفعالیتهای سیاسی وتشکیلاتی را به کسی نمیدهند.
اما،درمورد نوشتۀ اخیر جناب سترجنرال عظیمی صاحب، که بنام(آیة های یأس) در بعضی ازسایتها نشر گردیده است،ناگزیرسکوت را برای آن بشکنم، که این باراول نیست، که جناب ایشان درمورد من ،براساس مصلحتها وارزشهائیکه برای خودشان ویا تیم مورد حمایت شان ، ازاهمیت برخوردار است، چیزهایی می نویسند ومسؤلیت بسا انکشافات داخل حزبی را بدوش من و(ما) می اندازند. درحالیکه بر بی بنیاد بودن وغیر دقیق بودن این نوع قضاوتها واستنتاجها ابراز نظر میکنم، برای خود ایشان به صفت عضو کمیتۀ مرکزی قبلی حزب وبه حیث ستر جنرال وقوماندانِ صاحبِ صلاحیت(نامحدود) در گارنیزیون کابل، این نوع سطحی نگری وقضاوتهای عجولانه را که همیشه طرف حمایت تیم خودسر،یاغی وخود محورِ ضد وحدت قرار میگیرد، ویا شاید براساس سفارشات آنها نوشته میشود،مفید ندانسته وصریحاً ابراز عقیده میکنم که چنین عکس العمل ها اثرمندی منفی درمورد همه نوشته های دیروز وامروز شان وارد خواهد کرد،ودرست بودن ودقیق بودن یادداشتهای شان را زیر سوال خواهدبرد. به عقیدۀ من بهتر بود ، ایشان وسیعتر فکر میکردند وقضاوت سالم ویا قرین به واقعیت مینمودند.
سالها قبل وقتی یکی از نوشته های عظیمی صاحب را درمورد مراسم تشییع جنازه وتدفین زنده یاد ببرک کارمل،رهبر فقید حزبی ودولتی مان مطالعه کردم،دراین فکر افتادم که چرا این نویسندۀ توانا وحقیقت گو،مراسم محدود وداع با آن زنده یاد درمسکو را با آب وتاب قصه نویسی کرد، ولی از مراسم شاندار،کم نظیروحماسی استقبال،تشییع جنازه ومراسم تدفین ایشان درحیرتان، که هزاران حزبی وغیر حزبی به دعوت وکار سیاسی کمیتۀ رهبری داخل کشور حزب، که درآن  مراسم اشتراک کرده بودند،وازسخنرانیهای بالای آرامگاه رفیق ورهبر زنده یاد ما، اصلاً سخنی وجمله یی بمیان نیاورد وتماسی به آن مارش عظیم و ابراز احترام فرزندان واقعی حزب ودوستان ومخلصان دربرابر رهبر شان ،اقلاً از روی واقعه نگاری وخبر نویسی نیزچیزی ننوشت ویادآور نگردید.
حال بعد گذشت سالها دریافتم که علت عدم انعکاس آن گردهمآیی عظیم الشأن درحیرتان از طرف  عظیمی صاحب ،حساسیت ومخالفت با نقش فرزندان حزب درداخل وطن ونقش شخصی من درمراسم تشییع جنازه وسخنرانی بالای آرامگاه رهبر فقید بود؛ که شاید آن انکار ویا موضعگیری ،کار خودشان باشد،ویا درنتیجۀ فشار وسوء نیت تیم تمامیت خواه ودررأس آقای شفیق الله (توده یی) انجام شده باشد. آن انکار،تعصب واغماض عمدی از حقیقت ومخالفت با جایگاه سیاسی من درسازمان داخل کشور(درشرایطی که دربیرون حتی آنها با همه لفاظیهای گوش کر کن،قادر به ساختن حلقۀ چند نفری نیز نشده بودند) ، متأسفانه از طرف دوستان گرامی (سایت اصالت) نیز نادیده گرفته شد؛ وآنها نیز تنها به پخش فلم (مراسم وداع مسکو) اکتفا کردند، واز قبرستان حیرتان وکارنامه های حماسی رفقای داخل وطن وجریان تشییع جنازه ومراسم تدفین ،یادی نکردند،وفلم آن مراسم را بروی سایت وزین شان،جاندادند.
من از شما عظیمی صاحب وسائر سنگ به سینه زنندگان وفاداری به رهبر فقید،سوال میکنم که گاهی از خود پرسیده اید، که آن لشکریان معتقد به حزب را کیهاجمع کرده بودند، کیها درسازماندهی آن مارش پرشکوه نقش وسهم جدی داشتند،وکیها دربالای آرامگاه رهبر، سوانح  شانرا قرائت وبیانیه دادند.؟راستی اگر من عضویت کدام گروهک مورد نظر ویا حلقۀ خاص را که مورد حمایت شما است،میداشتم ، آیا،چنین برخورد میکردید؟ ابداً نی.زیرا محفل کوچک وکوتاه مدت مسکو راخوب پوشش داده بودید، زیرا نابغۀ دوران وجانشین سیاسی معاصرکه یکی ازفرماندهان وهمنوایان فرکسیونی بخش خاص است، در آن محفل بیانیۀ علمی- حماسی(!) ایراد فرموده بودند.
من از عظیمی صاحب میپرسم که رفیق ببرک کارمل درمسکو دفن شدندویا درحیرتان؟ شما که خوددرترکیب تیم معیتی جنازه از خارج داخل حیرتان شده بودید، چه شد احساس حزبی و ژورنالستیک تان، که کوچکترین توضیحی در مورد آن سیل خروشان فدائیان حزب در داخل وطن،در آن شرایط ناگوار وخفقان آورسیاسی ندادید، ومردانه (چـُپ) تان را گرفتید. آیا،آن خموشی نیز تصادفی بود ویاپلانیزه شده،چطوربربیطرف بودن وحقیقت گو بودن شما باور شود. شما متأسفانه درمحدوده های کوچک تشکیلاتی همیشه حضور داشتید و دارید، واین به نفع شما وقلم تان که بارها طرف تمجید هواخواهان تان قرارگرفته است ،نیست.
درمورد یادآوری از من به حیث( رفیق سالهای دشوار) میخواهم یادآور گردم که شناخت من با جناب ایشان، بعد سقوط سلطنت وشکل گیری اولین جمهوریت افغانستان، بوجود آمد.درسال 1352، محترم عظیمی صاحب قوماندان تولی گارنیزیون کابل مقرر شدند، ومن به حیث علاقه دار چهار اسیاب ولایت کابل معرفی شدم. آن دوستی سالها ادامه داشت، واکنون نیز خودرا مکلف به ادامه وتحکیم آن به نفع حزب،آرمانهای دیروز و سعادت مردم وطن ما میدانم؛ اما، به هیچ وجه بالای اصول وپرنسیپ های قابل قبول برای اکثریت رفقا وشیوه های سالم مبارزه ، با هیچ دوست وآشنا معامله ومسامحه نخواهم کرد.
از وقتیکه جناب عظیمی صاحب، دست به خامه نویسی های ادبی،تاریخ نگاری ورهنمود های  نوشتاری درزبان دری، زده اند؛ من اکثریت قاطع نوشته های شان را خوانده ام، استفاده کرده ام، ودرضمن ادای احترا م به این تلاشهای شان، درده ها مورد از واقعه نگاری ها وبیان حقایق تاریخی وحزبی- دولتی، با ایشان موافق نبودم ونقاط نظر وتحلیل خودرا برای آن داشتم ودارم، که آن وقایع یا درمقابل دیدگانم بوقوع پیوسته بودند ، ویا از آنها اطلا ع کافی بدست آورده بودم؛ اما،هیچگاهی نخواستم که درمورد یادداشتهای شان شک وتردید درذهن خوانندگان بوجود بیاورم.
باخبر بودن واطلاع داشتن من از حوادث واتفاقات مختلف حزبی (قبل از سقوط سلطنت) برای آن شاید از ایشان بیشتر باشد که من از قدیمی ترین اعضای حزب هستم وبسا کسان، ازجمله خود ایشان سالها بعد من به حزب جذب گردیدند. لذا، برای شاهدان عینی،قصه کردن حوادث شنیدگی چندان دلچسپ نیست، اما، سکوت کردیم ودرمورد خوبیها وبدیهای بسا اشخاصِ بعداً مهم شده وکلیدی گردیده،مهر سکوت بر لب زدیم .این گذشتها واحساس مسؤلیت ما،وارونه به خوانش گرفته شد،ومهاجمین مختلف ،حریم شخصی، خانوادگی وسیاسی- حزبی مارا دور از انصاف وبناحق به راکت وتوپخانه بستند.
من به قول مشهور که(سینه های آزادگان، قبرستان رازهاست)،میخواهم بگویم ؛ که بسیار حوصله وشکیبایی کردیم، لطفاً مارا وادار به آن نسازید که چیزها وحقایقی را بنویسیم ،که آتش  وسیع آن ،خودمارا نیز بسوزاند.بااینکه روزی میگفتیم:
 آتشی کاندرنهاد ما فتاد** گرچه مارا سوخت اما زنده باد
زنده باد این آتش رسوای ما** آتش پوینده در رگهای ما
رگ رگ ِ ما شعله گیرِ آتش است** تار وپود ما اسیر آتش است     و............
لطفاً حقایق را کتمان نکنید ومسیر آتش درونی حزبیهای پاک را که برا ی متحد شدن صادقانه وخلاصی یافتن از استبدادهای خشن تشکیلاتی وسمت وسو یافتن سالم مبارزه ووداع با کیش شخصیت وتوتم پرستیهای معاصر وپر از نیرنگ ، تلاش میکنند،بگذارید که طبیعی باشد وبا شعله های سرکشش،ظلم ،انواع بیعدالیها واستبداد را بسوزاند،شما به این شعله  ها خودرا نزدیک نسازید.
اما، درمورد نوشته ها وتحلیلهای حزبی ایشان ،با بسیار تأسف میخواهم متذکر گردم که درهیچ نوشتۀ جناب عظیمی صاحب،کوچکترین انتقادازجفاکاران وتخربگران درون حزبی  (خودی ) وحاکمیت صورت نگرفته وبا اینکه خودشان دراکثر حوادث سالهای اخیرجزء مهره های کلیدی بوده وهنوز شخصیت مطرح دربسا میادین اند، پیوسته تلاش کرده است که در حواشی سیر وسیاحت نموده ،عاملین خطاکار،گنهکارو کجروان دیروز وامروزرااقلاً برای بیشترقابل قبول شدن نوشتجات خودشان،انگشت نشان وانتقاد نکردند وبا این خموشی وطفره رویی های سوال برانگیز وحمایتهای حماسی(!) گونه از سرقافله های فرکسیون بازی ،خود محوری،وحدت ستیزی ویکه تازیهای زیانبار حزبی وملی که بدون شک بوی مشارکت در چنین پلانها وپروژ ها از آن استشمام میگردد،وبه جایگاه بدست آمدۀ ادبی- سیاسی سالهای اخیر تلاشهای شان،صدمات جبران ناپذیر وارد کرده است ، وباعث تقابل با تعداد وسیعی ازکادرهای صادق حزبی و خواهان شکل گیری صف واحد ونیرومند همۀ مبارزین وطنپرست وعدالتخواه گردیده است،نمی شدند.
جناب عظیمی صاحب!
شمادرتمام نوشته ها وارزیابیهای تان از حوادث ،تغییرات وانکشافات عادی وخونین دیروز،که در پایان کارآخرین انکشاف منفی ورقتبار،یک نظام مردمی، یک حزب نیرومندبا سیستم وسیع سازمان های اجتماعی ملیونی وقوای مسلح کم نظیردرمنطقه(درآن زمان)بطوردراماتیک سقوط کرد،به صفت کارشناس نظامی وقلم باتوان در موشگافی ی حقایق وردیابی عوامل اصلی بروز آن فاجعه ،نه تنها بسیار جانبدارانه وخود بیگناه متبارز گردیدید،بلکه تما م اشتباهات،خیانتها وشکل گیری آن (سونامی سیاسی)را بدوش رهبران وتیمی که شما(فقط) بعد سقوط ونوشتن کتابها ومقاله های تان، آنها را دشمن ویا طرف مقابل تان (انتخاب کردید)،محول کرده اید.شما، یکبار وحتی بطور ضمنی و(مصلحتی) ازخود وتیمی که سراپا قرص تا اکنون از ایشان حمایت میکنید، انتقاد نکردید واقلاً برکارشان(تان) خُرده نگرفتید.درکجای این طرز برخورد ،احساس مسؤلیت پذیری، روحیۀ جوابدهی دربرابر مردم ، حزب ،رفقا ووجدان انسانی میتواند متبلورباشد.  آیا، عاملین همه بربادیهای وسقوط سیاسی- دولتی باید ازنسخه های داده شدۀ شما مورد شناسایی قرارگیرند، ویا اینکه مجبورمیگردیم تا برای دادن معلومات  به هزاران انسان شریف ولی خوشباورخودی ونسل بپا خاستۀ بی سرنوشت فعلی، حقایق تلخ وباقی مانده  از(قید قلم) مرزاهای سیاسی رابه شمارش وافشاگری بگیریم، وبا اینکار،ازروی ناگزیری و اقدامات عاقبت نیندیشانۀ مدافعین تیم ( وحدت ستیز،خودرای وخودمحور) پیکر ناتوان  گویا خودی را ناتوان تر سازیم .
این حقیقت را همه دریافته ایم که مبارزه ودوام فعالیتهای اثرگذار تشکیلاتی بقصد تغییر جامعه به نفع اکثریت محرومان ومظلومان، با(عشق های ملکوتی وجذبات صوفیانۀ خانقایی) ازفرکسیونها ونخبه گانی که سالها باثر کجرویی ها واشتباهات شان،باعث رنج ومحنت رفقا ومردم گردیده اند،ولی اکنون تعدادی آنها را (هیرو )های مصلحتی وسودآورخود تعین کرده اند وحمایتهای بیچون وچرای همیشگی شان ازاین گروهک، شاید  نسبت همراه بودن درده ها مورد گناه وجرم سیاسی دیروزباشد؛که همان مثل معروف وطنی(تومرا ماما بگو،تامن تراکاکابگویم)درمورد شان مصداقیت پیدا کند.درحالیکه دفاع از عاملین بسا کجروییها واقدامات فاجعه باروسنگرگرفتن به نفع آدمکهای مکار،دروغگووچند پهلو، این مدعیان دروغین ادامۀ خط (امامان سیاسی)،از طرف هر انسان متعهد وصاحب اندیشه وقلم، بدون شک،  شریک شدن درگناه وسهم گرفتن دربقای ضرربارآنها میباشد. نمیدانیم که چرا عظیمی صاحب،  بطورعمدی وتکراری با نوشته های(چندک دار)همیشگی شان علیه دگراندیشان صادق به امروحدت وبقای حزب وتداوم مبارزۀ هدفمندانه به نفع زحمتکشان وطن، بجای دفاع ازکادرهای معتقد به حزب ،خواهان اجراآت شفاف،علنی ، صادقانه ودموکراتیک در حیات تشکیلاتی و تلاش گران امرِتأمین وحدت دوبارۀ همه احزاب،حلقات وشخصیت های رفیق،به یاری وحدت ستیزان و چهره های مستبد ومخالف زنده ماندن حزب و بحمایت  دشمنان تثبیت شدۀ آرمانهای پاکی میشتابد،که آنها برای بقای عزت وآبروی (!) شخصی والقابهای کرایی امروز شان، دست به هر نوع خرابکاری واقدامات ضد حزبی میزنند، ومانع تقارب واتحاد داوطلبانۀ رفقا میگردند.
رفیق محترم عظیمی!
انتظار بسیاری ازرفقا درچند سال اخیرکه اتهامات وفحش وناسزاگوئیهای انترنتی از طرف تیم خاص خودمحوران وجاه طلبان حاکم شده با نیرنگ برمقدرات حزبیی ما دراروپا، به اوج خود رسیده بود و حتی ارگان رسمی نهضت( مشعل) علیه رفقای منتقد نابسامانیهای دیروز وموجود درسازمان حزبیی  اروپایی،علیه رفقای معتقد به حزب ومبارزه ،جعلیات واکاذیب را از قلم ونام افراد مجهول وخیانت پیشه به نشر میرسانید؛ وحریم شخصی،خانوادگی وحزبی رفقا را که جرم شان عدم همنوایی با تیم خودسر وتمامیتخواه بود، با توپ وگلوله به جای دشمن مورد اصابت قرار میداد،این بود، که حتماً قلم توانای شما ،به نفع آن اهداف وسیاستی که اکنون در راه پیاده ساختن آن مارا را طرف نصیحت قرار داده اید؛ میدخشید واز عزت وآبروی رفقای طرف تظلم قرار گرفته و(رفقای سالهای دشوار) دفاع میکردید وزبان وقلم را برای متوقف ساختن آن لجن پراگنیها ،وارد فعالیت میساختید. در آن زمان وکلیه ایام این جدالها، ومبارزۀ درون حزبی بقصد حاکم شدن اسلوب دموکراتیک تشکیلاتی،شما آگاهانه به نفع آن تیمی که اکنون به جانبداری از آنها ،بالای شما خرده گرفته شده است؛ فعالیت کردید، وبه (ما) اهمیت قایل نشدید.
میخواهم، صریحاً ابراز عقیده نمایم،که مبارزین راستین وحزبیهای صادق، هیچگاهی با هیچ کس وگروهی، قرارداد غلامی واطاعتهای کورکورانه نه بسته اند، ودر گرو گل روی هیچ گروهک و سرگروپهای  سیاسی- تشکیلاتی قرار ندارند. من که خودرا شامل این لشکر میدانم،به حزبم،به آرمان های پاک حزبی دیروز وامروزی که وطن را از بدبختی،ظلم ،جنگ وتجاوز خارجی،نجات دهد و تأمین منافع اکثریت مظلومان ومحرومان را درمرکز توجه واهتمام خود قرار دهد،اعتقاد دارم ودر راه تحقق آن بدون هراس می رزمم.ما سالهاست که زنجیر های اسارت را گسسته ایم،وهمت والای مان را درگرو ابتذالها ومبتذلین قرار نمیدهیم.ما مداحان وسرود سرایان راه آزادی، تساوی حقوق انسانی ورزم وپیکار مبارزین صادق ونستوهِ ضد استکبار، ضد بهره کشی انسان وپرچمداران بسیج مجدد زحمتکشان(آگاه،هدفمند وتحول طلب ومظلوم وتهیدست) وطن ماهستیم.
 ما، سالهاست که راه مان را ازنادمین مبارزه،دشمنان بقا وسربلندی حزب ومخالفین آرمانهای یک نسل بخاک وخون خفته وجفاکاران درحق رهبران صادق دیروزی وفقید ما،که بارها آن حزب بزرگ وانسان ساز را (لحاف گنده) گفته اند، وخواستند تا آخرین میخ دیگران را برتابوت آن بکوبند،برای ابد جدا کرده ایم. لذا، توصیه ها وتلاشهای بیهوده وتب آلود وحدت ستیزان وکلیه پرسونل سیاسی آنها را که درصدد اتهام وارد کردن به دیگران وبرائت تیم خاص خودشان است،نه تنها محکوم میکنیم، بلکه ناکامی و شکست ِ توأم با افتضاح آن رااعلام میداریم؛ زیرا اکنون کمتر رفیق ومبارزی شاید باقی باشند،که باحیل وچالهای این گروه  آشنایی پیدانکرده باشند.
دراخیر این یادداشت میخواهم باصراحت ابراز بدارم که دشمنان وحدت وتیمی که از یکجا شدن کلیه همرزمان ما درهراس اند، نه درداخل وطن ،بلکه دراروپا زندگی میکنند؛ وهرگز علاقه ای برای بازگشت به وطن ندارند.این را نیز باید متذکر گردم که این عاشقان اروپا، درضمن آرزومندی بقا در اماکن جدید شان، تصمیم شریفانه گرفته اند، که مبارزین وحدت طلب وعاشقان رزم وپیکار عدالت خواهی را درهر جایی که هستند، آرام نگذارند.بناً ، همکاری ویا حمایت از این تیم، جفا وناروا درحق مردم ورفقاست.بناً،  شخصیت های مبارز وخواهان تغییرات عمیق اجتماعی وسیاسی ووحدت طلبان حزب، بائیست راه وصف شان را از این گروهک وتیم ملمع کار آنها جدا سازند.
پیروز، زنده وجاوید باد ،وحدت یاران،نام نامی گردان رزمندۀ پیشتازان وزادگاه ما،افغانستان قهرمان!
با احترام :جلیل پرشور
ادامه دارد

۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه





وحدت با موعظه وتهمت به کادرهاتحقق نمی یابد.اگر وحدت 

 

میخواهید،شهامت دارید صادق هستید،وراست میگوئید،پس 

 

برای تحقق وحدت وتدویر کنگره ،هرچه زودترباید،قرارگاه

 

مرکزی وحدت ستیزان راچپه کنید !


انکشافات سریع اوضاع وطن درعدم موجودیت حزب
 نیرومند اپوزسیون ویا جبهۀ نیروهای دموکراتیک

امروز عادی ترین باشندۀ افغانستان درک میکند ،که مسیر یافتن انکشافات وتغییر دادن اوضاع سیاسی- نظامی وطن شان ،بدستان نیرومند قوای خارجی ی برخوردار از حمایت حلقات آزادی کش وعدالت ستیز داخلی ومنطقوی،رقم زده میشود.این مردم مظلوم وتشنۀ آرامش، صلح،عدالت، آزادی ، دموکراسی، کار، نان، سرپناه، تساوی حقوق شهروندی و صدها نیازمندی برحق انسانی دیگر ، راهی جز، روز چندین باردست دعا بلند کردن وکمک خواستن از خداوند بزرگ،برای عملی شدن نیازمندی های شامل لیستهای طولانی شان که بدون شک درهر دعا غلبه یافتن بر(کفار)از صدها سال به اینسوشامل آن است، تاحال به قدرت و توان فردی وجمعی خودشان برای تغییرشرایط زندگی وتعین سرنوشت شان که ازطرف خدا برای انسانها داده شده است،پی نبرده ویا زمینۀ این درک وخود شناسی ازطرف بزرگان امورمذهبی واحزاب ترقیخواه ومردم دوست سیاسی وملی، مطابق سطح درک و گرفت این مردم شریف، به آنها فهمانده نشده است.متأسفانه مردم ما،بنابر سطحی نگری وبرداشتهای ضعیف قشریون مذهبی، به ماهیت واهداف وسیع آیۀ کریمۀ قرآنی(خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمیدهد،مگر آنکه خودآن قوم خودرا تغییر ندهد)پی نبرده وبه نیرووقدرت بزرگ تغییر دهنده ودگرگون کنندۀ خود متوجه نگردیده اند.
این حالت عدم خودباوری وتکیه برنیروی ذاتی انسانی زحمتکشان وتحول طلبان غیر مبارز،سالهاست که باعث غلبۀ اهریمنان چپاولگر داخلی ونیروهای طاغوتی وغارتگرجهانی برمقدرات مردم ما و بسا از ملتها ودررأس ملل مسلمان گردیده است.درچنین شرایطی وظیفۀ هرعالم دینی باوجدان وهر حزب وشخصیت سیاسی با احساس وصاحب ضمیر بیدار، اینست که برای بیدارسازی وزنده شدن روح کشته شدۀ مردم وطن ما،داخل اقدام گردند، وراه نجات واقعی ودایمی را برای ایشان تبلیغ وارشاد کنند، تا این خلق  زحمتکش با شناخت دقیق از دوستان ودشمنان درونی وبیرونی شان، آرمانهای تحول طلبی ودموکراتیک راآگاهانه حمایت نمایند، وازغلامی قلدران وفریبکاران عدل ستیز وهمیشه ستمگستربطور دایمی رهایی یابند.
حقیقت اینست که تعدادی ازمدعیان پیشکسوتی درمبارزات سیاسی وطنپرستانه وجمع غفیری ازادعاکنندگان پیشوایی درامور مذهبی ومسایل دینی، ترک مسؤلیت اخلاقی ،وجدانی واُخروی نموده ودرشکل گیری این فاجعه که بدون شک تعمیق یافتن جهل، خرافات ودلسردی مردم از زندگی ومبارزه گردیده است، باتفاوت قابل ملاحظه درادای نقش،سهیم اند.زیرا گروه اولی که اکثراً با تقوای نفسانی عمل کردند، وبه مال ومنال دنیایی پشت پازدند، وتقریباً با زندگی (ملنگانه) سیاست وفعالیت کردند، اشتباهاتی را درجریان حکومتداری وخصوصاً بعد سقوط حاکمیت وفقدان رهبران باتقوا ،مستعد وکم نظیر دیروز،مرتکب گردیدند ومیگردند، که خودجفای جبران ناپذیردرحق خیزشهای مردمی دراه کسب آزادی واستقلال کامل وواقعی وطن وتشکیل نظام عدل وانصاف ، دولت مردمی ویاشایسته سالاری میباشد. این جفاکاریهای تعداد معدودی از افراد شامل کتگوری یاد شده، دراین روزها که قریب بود لشکرعظیمی از فداکاران وسرسپردگان تحقق آرمانهای بالا ، برای آماده شدن درنبردحق وباطل با دسته جات مدافع ظلم و بیداد داخلی وقطع مداخلات خارجی ی حمایتگر زورگویان ومردم ستیزان، صف واحدی را تشکیل دهند، با نفرت وانزجار شدید همه مبارزین وتحول طلبان صادق وطن، مواجه گردیده است.
قابل دقت ومکث جدی پنداشته میشود، که بایددرمورد فعالیتها وطرزدید نخبه گان، بزرگان وپیشوایان(!) مذهبی که سالها بخود حق (فتوا) در کلیدی ترین وعادی ترین قضایای سرنوشت ساز وطن داده بودند، وبه سمبولهای جهاد،مقاومت علیه کفاروتقوای اسلامی شهرت یافته بودند، بادید بیطرفانه وموشگافانه (کما حَقُهُ) برخورد و توجه شود. زیرا، این دستۀ دومی لیدران،بنام اسلام درحق اسلام، مجاهدین زیر فرمان، اخوت ووحدت اسلامی،تقوا وبی نفسی، زیر پاکردن (نفس امارة ) برای پاک بودن حساب روز آخرت،واقلاًبرای حفظ آبروی خود شان درنزد مردم رنجدیدۀ وطن، ازخود کارنامه هایی سیاهی را بجا گذاشته اند، که هیچ نیرو وتوان دولتی ،تبلیغات میان تهی ،تکراری وآزموده شده وثروتهای قارونی بغنیمت بردۀ شان ازبیت المال،داراییهای شخصی  مردم وسخاوتهای بیدریغ اشغالگران طماع  امپریالیستی وعربهای وهابی- طالبی،وسایر امکانات وحیل قابل دسترس شان ،هرگز قادر نخواهند بود که برای آنها اعاده کنندۀحیثیت ووجاهت از دست دادۀ شان باشد. تاریخ مصرف واعتبار این دسته نیزخاتمه پیدا کرده است وکمتر کسی ،جز بیچارگان ویا معاشخوران شان،به آنها اعتماد وباور میکنند.
با توضیح مختصر بالا،به این نتیجه میرسیم که:
« نه تنها می پرستانند از زاهد دل آزرده*** دل تسبیح هم از دست شان سوراخ سوراخ است »
این بدان معناست که مبارزین واقعی ومجاهدین وطندوست وفقیر،دارند درنبردعلیه ظلم وبیدادوجفاهای رواداشته شده درحق شان، باهم نزدیک میگردند،وباید این انقطاب جبراً ایجاد شده درصفوف مردم که ازطرف جابران وظالمان خدا ناترس وسفاک وخادمان زر وزورادامه داده میشود، برای مقابله باتهدیدهای خارجی ومنطقوی وناکام ساختن بازیهای شیطانی ابر قدرتها وعمال شان، از بین برده شود وصف طبیعی غربا،فقرا ،زحمتکشان ومبارزین ، دربرابر ظالمان،غارتگران،چپاول گران ،تشنه گان خون افغان و انسان و دشمنان افغانستان ، تشکیل گردد ومبارزه واسلام از چنگال دلالان ومعامله گران نکتایی پوش وعمامه سر،نجات داده شود، تا دین،مذهب ،سیاست،دولت ،قدرت وهمه امکانات مادی ومعنوی وطن،بطور یکسان،بدون تبعیض وامتیاز درخدمت تمام شهروندان افغانستان، این خانۀ مشترک آبایی کلیه باشندگان این وطن مجروح وجنگ زده ولی مقاوم وبا افتخار،قرارداده شود، وهمه زنان ومردان این وطن برای شگوفایی وطن وسعادت خودشان ،کمرهمت وکارببندند،ودین ملی واخلاقی شانرا درقبال زادگاه شان ،صادقانه ادا کنند.
برای رسیدن به این اهداف نبیل، اولاً باید صفوف مبارزین سیاسی ازوحدت برخوردار گردد وبه تعدد احزاب چند نفری ورهبران متعدد،خاتمه داده شود. زیرا زیرا برای تنه وبدنۀ ضعیف (کلۀ) کلان، موزون نیست، زیرا تنۀ نحیف، سرِ،فیل مانند را حمل نمی تواند، خسته میگردد واز پا می افتد.بالاخره،ازفرط خستگی ویا بی میلی ویا ضعف وقطع همکاری بین تنه وسر،روزی حتماً فرا میرسد ،که سَرِبزرگ فیلی، بدون تنه ، جدا وتنهامیشود و خوراک مور وملخ میگردد.فقط این امتیاز(!) را خواهد داشت، که گفته شود که کلۀ فلان پیشوا ولیدراست که طعمۀ لاشخواران گردیده است.شاید برای افرادی ،این حالت نیز گوارا باشد وخواستنی.! که اینقدر درپی باقی ماندن درمقامات خیالی چسپیده اند، ومانع وحدت همرزمان ما میگردند.
درجانب گروه های مذهبی وجهادی نیز باید از طرف آنانیکه احساس مسؤلیت درقبال تعهدات اسلامی واقعی دارند ، باید فشار شدید وارد گردد، تا از چندین نوع اسلام وتنظیم بازی های بیمورد وجداًمضر بحال دین ودنیای هموطنان ما، یک حزب نیرومند دارای طرحهای دینی ولی ترقیخواه،عدالت پسند ودموکرات که خشونت وقتل وکشتاررا محکوم کندوبا فرهنگ معاصروهمزیستی مسالمت آمیزبا حقوق برابرانسانی درروابطش درداخل وخارج متعهد باشد ،تشکیل گردد وجلواین تجارت مذهبی موجودرا بگیرد.
باید اسلام دربین فعالین اموردینی ومذهبی وطن ما تعریف واحد ویا اقلاً باهم نزدیک پیدا کند. باید دین ومذاهب افغانها ازمیدان تاخت وتاز،رقابتها وسرمایه گذاریهای سیاسی- استخباراتی، فعالیتهای فرهنگی(!) وانجوسازیهای تلویزیونی کشورهای مثل عربستان،ایران، پاکستان،امریکا ،روسیه،هندوستان،ترکیه وسایرین وازمیدان مسابقه دربین ریاض، قم ،دیوبند، الازهر،نجف ، اسلام آباد،دیوار ندبه (اورشلیم اسرائیل) واتیکان،خلیج وکربلا به ساحۀ فعالیت ودرخشندگی کار پرثمر افغانها واستقلالیت اراده وعملکرد آنها درکلیه ساحات مذهبی وسیاسی – اقتصادی – فرهنگی،مطابق منافع ملی وتاریخی خود اقوام این سرزمین که صاحبان این وطنند،تبدیل گردد.درغیرآن خطری که اسلام ودین مردم مارا درشرایط فعلی تهدید میکند،هزاران بار بیشتر از پار وپرار است، واین انکشاف منفی نیز محصول دین فروشی ومعامله گریهای آنهائیست که بادرتن کردن لباس زهد وتقوا،بادین مردم ما،نیزمعامله وبه آن جفاکردند.
اخیراً باید یادآوری گردد، که درشرایطی که نیروهای خارجی حامی نظام ،دموکراسی،حقوق بشر،تساوی حقوق زنان بامردان ،محو کنندۀ تروریستان وبنیادگرایان ،که همه از لحاظ مفاهیم ارزشمند بوده ولی متأسفانه جنبۀ عملی وتطبیقی نیافته اند،بطور وارخطا،درظاهربرای خارج شدن از باطلاق افغانستان، آمادگی میگیرند، وضمانتهای قابل اعتبار برای حفظ ودفاع از آنچه بنام دستآوردهای دهۀ اخیر دموکراسی(بعدسال 2000 ) قیمت داده اند، بمانند توافقات امضا شده وعملی نگردیدۀ(ژنیو)ازطرف پاکستان وشرکای جرمی اش که حال درحال خارج شدن از افغانستان قرار دارند، وجود ندارد، نه تنها سرنوشت نظام  فعلی،بلکه آیندۀ وطن ومردم ما، برای آن باخطر نابودی مواجه است، که نه دولت،نه مردم ونیروهای ترقیخواه ووطنپرست،نه تنهادرزمینۀ دفاع از این سرزمین ،هیچ نوع آمادگی نگرفته اند، بلکه درآتش نفاق های داخلی وتشکیلاتی خودشان ،داغتر از آتش گردیده ومیسوزند.
برداشت وپیشنهاد من اینست، که کمیته ویا شورای دفاع از وطن،آزادی، استقلال ،تمامیت ارضی ،حاکمیت ملی ودموکراسی، از ترکیب کلیدی ترین شخصیتها وگروه های سیاسی ومذهبی مستقل وغیر وابسته وغیر همکار به دول وقدرتهاییکه دشمن سربلندی عزت وافتخارات ملی وتاریخی مردم وسرزمین ما هستند ، بدون درنظر گرفتن مواضع چپی وراستی وبدون دخیل ساختن پای اختلافات دیرینه وخونین بین تنظیمها وبین تنظیمهای جهادی با نیروهای ملی،دموکراتیک وچپی،صرف برای نجات وطن وعدم برگشت بنیادگرایان خون ریزی که درتحت قوماندۀ (برگتان وکرنیلان)پاکستانی ،چندی بروطن ما حکم قساوت راندند،،برای آن تشکیل گردد،که خلقهای مظلوم این وطن هرگز تحمل مجدد رنجها وآلام قبلی رواداشته شده درحق شان از سوی جفاکاران وبنیادگرایان خون ریز و انسانیت ستیز را ندارند.
این کمیته وشورای نجات، بدون نجات خودما از اینهمه درد ورنج بی اتفاقی وتشتت سازمانی وتشکیلاتی که محصول خیانتها ومداخلات بیجایی چند جاه طلب وخودمحور است، امکان تحقق ندارد.
به پیش درراه وحدت یاران واتحاد همه وطنپرستان(سیاسی ومذهبی)!


کور باد چشم بدبینان،مغرضان وهمۀ دشمنان وطن ما !


جاویدان باد نام نامی وطن وآرمانهای بزرگ وحدت یاران،اتحادترقیخواهان، صلح

،آزادی ،عدالت، ترقی،دموکراسی وظلم ستیزی!
با احترام فراوان: جلیل پرشور