۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه


جوانه های امید وباوربریأس وناامیدی غلبه خواهند کرد!
همه میدانیم که تعدادی از کادرهای ملکی ونظامی دیروز،درمسایل کلیدی حزبی وتعین سرنوشت رفقا، طوری اظهار عقیده وموضعگیری کرده وبرای همرزمانِ دارای سابقۀ طولانی مبارزه،طولانی تر از فعالیتهای سیاسی خودشان،وعظ ونصیحت پدرانه میکنند؛ که گویی این کادرهای طرف خطاب قرارگرفته،عضو کدام بارک نظامی باشند، تا به سخنان آمران سیاسی شان ،ازروی ناگزیری گوش دهند،ودرختم صحبت ،اینکه چیزی از آن بیان سرکاری برداشت کرده اند،یانی،برای سخنرانان حکومتی ، مدال بدوش واعلامیه بدست ِ ازخود راضی ،کف بزنند وابراز احساسات گرم نیزبکنند.
خوشبختانه ،امروزاز برکت مطالعه ،کسب تجارب ، دسترسی به انترنت وآگاهی یافتن از تفکر،تجارب و فعالیتهای روزمرۀ همه مبارزین وتحول طلبان سوسیالیست ودموکرات وهمچنان از نحوۀ  کارواقدامات سرکوبگرانۀ مستبدین وغارتگران جهان، زمینه برای ارتقای سطح معلومات ،رشد فکری ونیرومند شدن اندیشه ها وباورهای درونی وذاتی همرزمان ماوسایرفعالان سیاسی، جان گرفتن اعتماد به نفس وقدرت فردی وسایر مؤلفه های تکوین وتبلور شخصیت ،حقوق وتوانایی های معنوی وفزیکی هر انسان مبارز واهل قلم وکتاب،اوج گرفتن روحیۀ ضد غلام منشی وتشدید نفرت علیه خودکامگی وسیستم های (خودمحور،استبدادی وتحمیقگر مبارزین ومردمان زحمت کش) ، افشای بسا جفا کاران ومعامله گران دردوران فعالیتهای حزبی- دولتی وبرملاشدن نقش منفی وبرباد کننندۀ تعدادی از درجه داران ملکی ونطامی دردوره های گذشته، خوب مساعدگردیده وهرحزبی ومبارزامروز، دیگرهرگز به صفت آلۀ دست نظامیگران سیاسی وتشکیلاتی قرار نخواهند  گرفت وخودنیزاجازۀ این نوع خودسریها  وامرونهی عسکری گونه ،درفعالیتهای سیاسی وتشکیلاتی را به کسی نمیدهند.
اما،درمورد نوشتۀ اخیر جناب سترجنرال عظیمی صاحب، که بنام(آیة های یأس) در بعضی ازسایتها نشر گردیده است،ناگزیرسکوت را برای آن بشکنم، که این باراول نیست، که جناب ایشان درمورد من ،براساس مصلحتها وارزشهائیکه برای خودشان ویا تیم مورد حمایت شان ، ازاهمیت برخوردار است، چیزهایی می نویسند ومسؤلیت بسا انکشافات داخل حزبی را بدوش من و(ما) می اندازند. درحالیکه بر بی بنیاد بودن وغیر دقیق بودن این نوع قضاوتها واستنتاجها ابراز نظر میکنم، برای خود ایشان به صفت عضو کمیتۀ مرکزی قبلی حزب وبه حیث ستر جنرال وقوماندانِ صاحبِ صلاحیت(نامحدود) در گارنیزیون کابل، این نوع سطحی نگری وقضاوتهای عجولانه را که همیشه طرف حمایت تیم خودسر،یاغی وخود محورِ ضد وحدت قرار میگیرد، ویا شاید براساس سفارشات آنها نوشته میشود،مفید ندانسته وصریحاً ابراز عقیده میکنم که چنین عکس العمل ها اثرمندی منفی درمورد همه نوشته های دیروز وامروز شان وارد خواهد کرد،ودرست بودن ودقیق بودن یادداشتهای شان را زیر سوال خواهدبرد. به عقیدۀ من بهتر بود ، ایشان وسیعتر فکر میکردند وقضاوت سالم ویا قرین به واقعیت مینمودند.
سالها قبل وقتی یکی از نوشته های عظیمی صاحب را درمورد مراسم تشییع جنازه وتدفین زنده یاد ببرک کارمل،رهبر فقید حزبی ودولتی مان مطالعه کردم،دراین فکر افتادم که چرا این نویسندۀ توانا وحقیقت گو،مراسم محدود وداع با آن زنده یاد درمسکو را با آب وتاب قصه نویسی کرد، ولی از مراسم شاندار،کم نظیروحماسی استقبال،تشییع جنازه ومراسم تدفین ایشان درحیرتان، که هزاران حزبی وغیر حزبی به دعوت وکار سیاسی کمیتۀ رهبری داخل کشور حزب، که درآن  مراسم اشتراک کرده بودند،وازسخنرانیهای بالای آرامگاه رفیق ورهبر زنده یاد ما، اصلاً سخنی وجمله یی بمیان نیاورد وتماسی به آن مارش عظیم و ابراز احترام فرزندان واقعی حزب ودوستان ومخلصان دربرابر رهبر شان ،اقلاً از روی واقعه نگاری وخبر نویسی نیزچیزی ننوشت ویادآور نگردید.
حال بعد گذشت سالها دریافتم که علت عدم انعکاس آن گردهمآیی عظیم الشأن درحیرتان از طرف  عظیمی صاحب ،حساسیت ومخالفت با نقش فرزندان حزب درداخل وطن ونقش شخصی من درمراسم تشییع جنازه وسخنرانی بالای آرامگاه رهبر فقید بود؛ که شاید آن انکار ویا موضعگیری ،کار خودشان باشد،ویا درنتیجۀ فشار وسوء نیت تیم تمامیت خواه ودررأس آقای شفیق الله (توده یی) انجام شده باشد. آن انکار،تعصب واغماض عمدی از حقیقت ومخالفت با جایگاه سیاسی من درسازمان داخل کشور(درشرایطی که دربیرون حتی آنها با همه لفاظیهای گوش کر کن،قادر به ساختن حلقۀ چند نفری نیز نشده بودند) ، متأسفانه از طرف دوستان گرامی (سایت اصالت) نیز نادیده گرفته شد؛ وآنها نیز تنها به پخش فلم (مراسم وداع مسکو) اکتفا کردند، واز قبرستان حیرتان وکارنامه های حماسی رفقای داخل وطن وجریان تشییع جنازه ومراسم تدفین ،یادی نکردند،وفلم آن مراسم را بروی سایت وزین شان،جاندادند.
من از شما عظیمی صاحب وسائر سنگ به سینه زنندگان وفاداری به رهبر فقید،سوال میکنم که گاهی از خود پرسیده اید، که آن لشکریان معتقد به حزب را کیهاجمع کرده بودند، کیها درسازماندهی آن مارش پرشکوه نقش وسهم جدی داشتند،وکیها دربالای آرامگاه رهبر، سوانح  شانرا قرائت وبیانیه دادند.؟راستی اگر من عضویت کدام گروهک مورد نظر ویا حلقۀ خاص را که مورد حمایت شما است،میداشتم ، آیا،چنین برخورد میکردید؟ ابداً نی.زیرا محفل کوچک وکوتاه مدت مسکو راخوب پوشش داده بودید، زیرا نابغۀ دوران وجانشین سیاسی معاصرکه یکی ازفرماندهان وهمنوایان فرکسیونی بخش خاص است، در آن محفل بیانیۀ علمی- حماسی(!) ایراد فرموده بودند.
من از عظیمی صاحب میپرسم که رفیق ببرک کارمل درمسکو دفن شدندویا درحیرتان؟ شما که خوددرترکیب تیم معیتی جنازه از خارج داخل حیرتان شده بودید، چه شد احساس حزبی و ژورنالستیک تان، که کوچکترین توضیحی در مورد آن سیل خروشان فدائیان حزب در داخل وطن،در آن شرایط ناگوار وخفقان آورسیاسی ندادید، ومردانه (چـُپ) تان را گرفتید. آیا،آن خموشی نیز تصادفی بود ویاپلانیزه شده،چطوربربیطرف بودن وحقیقت گو بودن شما باور شود. شما متأسفانه درمحدوده های کوچک تشکیلاتی همیشه حضور داشتید و دارید، واین به نفع شما وقلم تان که بارها طرف تمجید هواخواهان تان قرارگرفته است ،نیست.
درمورد یادآوری از من به حیث( رفیق سالهای دشوار) میخواهم یادآور گردم که شناخت من با جناب ایشان، بعد سقوط سلطنت وشکل گیری اولین جمهوریت افغانستان، بوجود آمد.درسال 1352، محترم عظیمی صاحب قوماندان تولی گارنیزیون کابل مقرر شدند، ومن به حیث علاقه دار چهار اسیاب ولایت کابل معرفی شدم. آن دوستی سالها ادامه داشت، واکنون نیز خودرا مکلف به ادامه وتحکیم آن به نفع حزب،آرمانهای دیروز و سعادت مردم وطن ما میدانم؛ اما، به هیچ وجه بالای اصول وپرنسیپ های قابل قبول برای اکثریت رفقا وشیوه های سالم مبارزه ، با هیچ دوست وآشنا معامله ومسامحه نخواهم کرد.
از وقتیکه جناب عظیمی صاحب، دست به خامه نویسی های ادبی،تاریخ نگاری ورهنمود های  نوشتاری درزبان دری، زده اند؛ من اکثریت قاطع نوشته های شان را خوانده ام، استفاده کرده ام، ودرضمن ادای احترا م به این تلاشهای شان، درده ها مورد از واقعه نگاری ها وبیان حقایق تاریخی وحزبی- دولتی، با ایشان موافق نبودم ونقاط نظر وتحلیل خودرا برای آن داشتم ودارم، که آن وقایع یا درمقابل دیدگانم بوقوع پیوسته بودند ، ویا از آنها اطلا ع کافی بدست آورده بودم؛ اما،هیچگاهی نخواستم که درمورد یادداشتهای شان شک وتردید درذهن خوانندگان بوجود بیاورم.
باخبر بودن واطلاع داشتن من از حوادث واتفاقات مختلف حزبی (قبل از سقوط سلطنت) برای آن شاید از ایشان بیشتر باشد که من از قدیمی ترین اعضای حزب هستم وبسا کسان، ازجمله خود ایشان سالها بعد من به حزب جذب گردیدند. لذا، برای شاهدان عینی،قصه کردن حوادث شنیدگی چندان دلچسپ نیست، اما، سکوت کردیم ودرمورد خوبیها وبدیهای بسا اشخاصِ بعداً مهم شده وکلیدی گردیده،مهر سکوت بر لب زدیم .این گذشتها واحساس مسؤلیت ما،وارونه به خوانش گرفته شد،ومهاجمین مختلف ،حریم شخصی، خانوادگی وسیاسی- حزبی مارا دور از انصاف وبناحق به راکت وتوپخانه بستند.
من به قول مشهور که(سینه های آزادگان، قبرستان رازهاست)،میخواهم بگویم ؛ که بسیار حوصله وشکیبایی کردیم، لطفاً مارا وادار به آن نسازید که چیزها وحقایقی را بنویسیم ،که آتش  وسیع آن ،خودمارا نیز بسوزاند.بااینکه روزی میگفتیم:
 آتشی کاندرنهاد ما فتاد** گرچه مارا سوخت اما زنده باد
زنده باد این آتش رسوای ما** آتش پوینده در رگهای ما
رگ رگ ِ ما شعله گیرِ آتش است** تار وپود ما اسیر آتش است     و............
لطفاً حقایق را کتمان نکنید ومسیر آتش درونی حزبیهای پاک را که برا ی متحد شدن صادقانه وخلاصی یافتن از استبدادهای خشن تشکیلاتی وسمت وسو یافتن سالم مبارزه ووداع با کیش شخصیت وتوتم پرستیهای معاصر وپر از نیرنگ ، تلاش میکنند،بگذارید که طبیعی باشد وبا شعله های سرکشش،ظلم ،انواع بیعدالیها واستبداد را بسوزاند،شما به این شعله  ها خودرا نزدیک نسازید.
اما، درمورد نوشته ها وتحلیلهای حزبی ایشان ،با بسیار تأسف میخواهم متذکر گردم که درهیچ نوشتۀ جناب عظیمی صاحب،کوچکترین انتقادازجفاکاران وتخربگران درون حزبی  (خودی ) وحاکمیت صورت نگرفته وبا اینکه خودشان دراکثر حوادث سالهای اخیرجزء مهره های کلیدی بوده وهنوز شخصیت مطرح دربسا میادین اند، پیوسته تلاش کرده است که در حواشی سیر وسیاحت نموده ،عاملین خطاکار،گنهکارو کجروان دیروز وامروزرااقلاً برای بیشترقابل قبول شدن نوشتجات خودشان،انگشت نشان وانتقاد نکردند وبا این خموشی وطفره رویی های سوال برانگیز وحمایتهای حماسی(!) گونه از سرقافله های فرکسیون بازی ،خود محوری،وحدت ستیزی ویکه تازیهای زیانبار حزبی وملی که بدون شک بوی مشارکت در چنین پلانها وپروژ ها از آن استشمام میگردد،وبه جایگاه بدست آمدۀ ادبی- سیاسی سالهای اخیر تلاشهای شان،صدمات جبران ناپذیر وارد کرده است ، وباعث تقابل با تعداد وسیعی ازکادرهای صادق حزبی و خواهان شکل گیری صف واحد ونیرومند همۀ مبارزین وطنپرست وعدالتخواه گردیده است،نمی شدند.
جناب عظیمی صاحب!
شمادرتمام نوشته ها وارزیابیهای تان از حوادث ،تغییرات وانکشافات عادی وخونین دیروز،که در پایان کارآخرین انکشاف منفی ورقتبار،یک نظام مردمی، یک حزب نیرومندبا سیستم وسیع سازمان های اجتماعی ملیونی وقوای مسلح کم نظیردرمنطقه(درآن زمان)بطوردراماتیک سقوط کرد،به صفت کارشناس نظامی وقلم باتوان در موشگافی ی حقایق وردیابی عوامل اصلی بروز آن فاجعه ،نه تنها بسیار جانبدارانه وخود بیگناه متبارز گردیدید،بلکه تما م اشتباهات،خیانتها وشکل گیری آن (سونامی سیاسی)را بدوش رهبران وتیمی که شما(فقط) بعد سقوط ونوشتن کتابها ومقاله های تان، آنها را دشمن ویا طرف مقابل تان (انتخاب کردید)،محول کرده اید.شما، یکبار وحتی بطور ضمنی و(مصلحتی) ازخود وتیمی که سراپا قرص تا اکنون از ایشان حمایت میکنید، انتقاد نکردید واقلاً برکارشان(تان) خُرده نگرفتید.درکجای این طرز برخورد ،احساس مسؤلیت پذیری، روحیۀ جوابدهی دربرابر مردم ، حزب ،رفقا ووجدان انسانی میتواند متبلورباشد.  آیا، عاملین همه بربادیهای وسقوط سیاسی- دولتی باید ازنسخه های داده شدۀ شما مورد شناسایی قرارگیرند، ویا اینکه مجبورمیگردیم تا برای دادن معلومات  به هزاران انسان شریف ولی خوشباورخودی ونسل بپا خاستۀ بی سرنوشت فعلی، حقایق تلخ وباقی مانده  از(قید قلم) مرزاهای سیاسی رابه شمارش وافشاگری بگیریم، وبا اینکار،ازروی ناگزیری و اقدامات عاقبت نیندیشانۀ مدافعین تیم ( وحدت ستیز،خودرای وخودمحور) پیکر ناتوان  گویا خودی را ناتوان تر سازیم .
این حقیقت را همه دریافته ایم که مبارزه ودوام فعالیتهای اثرگذار تشکیلاتی بقصد تغییر جامعه به نفع اکثریت محرومان ومظلومان، با(عشق های ملکوتی وجذبات صوفیانۀ خانقایی) ازفرکسیونها ونخبه گانی که سالها باثر کجرویی ها واشتباهات شان،باعث رنج ومحنت رفقا ومردم گردیده اند،ولی اکنون تعدادی آنها را (هیرو )های مصلحتی وسودآورخود تعین کرده اند وحمایتهای بیچون وچرای همیشگی شان ازاین گروهک، شاید  نسبت همراه بودن درده ها مورد گناه وجرم سیاسی دیروزباشد؛که همان مثل معروف وطنی(تومرا ماما بگو،تامن تراکاکابگویم)درمورد شان مصداقیت پیدا کند.درحالیکه دفاع از عاملین بسا کجروییها واقدامات فاجعه باروسنگرگرفتن به نفع آدمکهای مکار،دروغگووچند پهلو، این مدعیان دروغین ادامۀ خط (امامان سیاسی)،از طرف هر انسان متعهد وصاحب اندیشه وقلم، بدون شک،  شریک شدن درگناه وسهم گرفتن دربقای ضرربارآنها میباشد. نمیدانیم که چرا عظیمی صاحب،  بطورعمدی وتکراری با نوشته های(چندک دار)همیشگی شان علیه دگراندیشان صادق به امروحدت وبقای حزب وتداوم مبارزۀ هدفمندانه به نفع زحمتکشان وطن، بجای دفاع ازکادرهای معتقد به حزب ،خواهان اجراآت شفاف،علنی ، صادقانه ودموکراتیک در حیات تشکیلاتی و تلاش گران امرِتأمین وحدت دوبارۀ همه احزاب،حلقات وشخصیت های رفیق،به یاری وحدت ستیزان و چهره های مستبد ومخالف زنده ماندن حزب و بحمایت  دشمنان تثبیت شدۀ آرمانهای پاکی میشتابد،که آنها برای بقای عزت وآبروی (!) شخصی والقابهای کرایی امروز شان، دست به هر نوع خرابکاری واقدامات ضد حزبی میزنند، ومانع تقارب واتحاد داوطلبانۀ رفقا میگردند.
رفیق محترم عظیمی!
انتظار بسیاری ازرفقا درچند سال اخیرکه اتهامات وفحش وناسزاگوئیهای انترنتی از طرف تیم خاص خودمحوران وجاه طلبان حاکم شده با نیرنگ برمقدرات حزبیی ما دراروپا، به اوج خود رسیده بود و حتی ارگان رسمی نهضت( مشعل) علیه رفقای منتقد نابسامانیهای دیروز وموجود درسازمان حزبیی  اروپایی،علیه رفقای معتقد به حزب ومبارزه ،جعلیات واکاذیب را از قلم ونام افراد مجهول وخیانت پیشه به نشر میرسانید؛ وحریم شخصی،خانوادگی وحزبی رفقا را که جرم شان عدم همنوایی با تیم خودسر وتمامیتخواه بود، با توپ وگلوله به جای دشمن مورد اصابت قرار میداد،این بود، که حتماً قلم توانای شما ،به نفع آن اهداف وسیاستی که اکنون در راه پیاده ساختن آن مارا را طرف نصیحت قرار داده اید؛ میدخشید واز عزت وآبروی رفقای طرف تظلم قرار گرفته و(رفقای سالهای دشوار) دفاع میکردید وزبان وقلم را برای متوقف ساختن آن لجن پراگنیها ،وارد فعالیت میساختید. در آن زمان وکلیه ایام این جدالها، ومبارزۀ درون حزبی بقصد حاکم شدن اسلوب دموکراتیک تشکیلاتی،شما آگاهانه به نفع آن تیمی که اکنون به جانبداری از آنها ،بالای شما خرده گرفته شده است؛ فعالیت کردید، وبه (ما) اهمیت قایل نشدید.
میخواهم، صریحاً ابراز عقیده نمایم،که مبارزین راستین وحزبیهای صادق، هیچگاهی با هیچ کس وگروهی، قرارداد غلامی واطاعتهای کورکورانه نه بسته اند، ودر گرو گل روی هیچ گروهک و سرگروپهای  سیاسی- تشکیلاتی قرار ندارند. من که خودرا شامل این لشکر میدانم،به حزبم،به آرمان های پاک حزبی دیروز وامروزی که وطن را از بدبختی،ظلم ،جنگ وتجاوز خارجی،نجات دهد و تأمین منافع اکثریت مظلومان ومحرومان را درمرکز توجه واهتمام خود قرار دهد،اعتقاد دارم ودر راه تحقق آن بدون هراس می رزمم.ما سالهاست که زنجیر های اسارت را گسسته ایم،وهمت والای مان را درگرو ابتذالها ومبتذلین قرار نمیدهیم.ما مداحان وسرود سرایان راه آزادی، تساوی حقوق انسانی ورزم وپیکار مبارزین صادق ونستوهِ ضد استکبار، ضد بهره کشی انسان وپرچمداران بسیج مجدد زحمتکشان(آگاه،هدفمند وتحول طلب ومظلوم وتهیدست) وطن ماهستیم.
 ما، سالهاست که راه مان را ازنادمین مبارزه،دشمنان بقا وسربلندی حزب ومخالفین آرمانهای یک نسل بخاک وخون خفته وجفاکاران درحق رهبران صادق دیروزی وفقید ما،که بارها آن حزب بزرگ وانسان ساز را (لحاف گنده) گفته اند، وخواستند تا آخرین میخ دیگران را برتابوت آن بکوبند،برای ابد جدا کرده ایم. لذا، توصیه ها وتلاشهای بیهوده وتب آلود وحدت ستیزان وکلیه پرسونل سیاسی آنها را که درصدد اتهام وارد کردن به دیگران وبرائت تیم خاص خودشان است،نه تنها محکوم میکنیم، بلکه ناکامی و شکست ِ توأم با افتضاح آن رااعلام میداریم؛ زیرا اکنون کمتر رفیق ومبارزی شاید باقی باشند،که باحیل وچالهای این گروه  آشنایی پیدانکرده باشند.
دراخیر این یادداشت میخواهم باصراحت ابراز بدارم که دشمنان وحدت وتیمی که از یکجا شدن کلیه همرزمان ما درهراس اند، نه درداخل وطن ،بلکه دراروپا زندگی میکنند؛ وهرگز علاقه ای برای بازگشت به وطن ندارند.این را نیز باید متذکر گردم که این عاشقان اروپا، درضمن آرزومندی بقا در اماکن جدید شان، تصمیم شریفانه گرفته اند، که مبارزین وحدت طلب وعاشقان رزم وپیکار عدالت خواهی را درهر جایی که هستند، آرام نگذارند.بناً ، همکاری ویا حمایت از این تیم، جفا وناروا درحق مردم ورفقاست.بناً،  شخصیت های مبارز وخواهان تغییرات عمیق اجتماعی وسیاسی ووحدت طلبان حزب، بائیست راه وصف شان را از این گروهک وتیم ملمع کار آنها جدا سازند.
پیروز، زنده وجاوید باد ،وحدت یاران،نام نامی گردان رزمندۀ پیشتازان وزادگاه ما،افغانستان قهرمان!
با احترام :جلیل پرشور
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.