هدایت حبیب
آيا انتقاد را ميتوان با فحش و ناسزاگويی پاسخ داد؟
خوانندۀ عزیز!
بعضی از اختیار داران گروپهای جداشده از
پیکر ح.د.خ.ا. مانند "نهضت" چنان
از و حدت با سایر سازمانها نفرت دارند که
در پاسخ به انتقاد های سازنده و تکان آور
وحدتخواهان حزبی " افراد نیک نام (!) نیک
کردار و باادبی (!) " مانند "ژیگولویی
فرانسوی" را به دادن وظیفۀ ناسزا و فحش
گويی تحریک می نمایند و پیوست به سایت ار
گان نشراتیِ خود وبلاگی را به نام " داور
(!) " بمثابۀ سالون دشنام، باز می نمایند.
آنان به جایی آموزش از خوبیهای اروپا، آموزه
هايی از میتود و تاکتیک هیتلر که مخالفان
و رقبای سياسی خود را مورد ضرب و شطم، فحش
و ناسزا گويی قرار می داد، نصيب شده و آن
را رهنمای عمل سازمانی خود قرار داده
اند.
اين عالی جنابان باید بخاطر داشته باشند
که همه نیروهای ملی ـ دموکراتيک و چپ بنابر
حکم زمان و ضرورت زندگی روزی متحد خواهند
شد؛ ولی آنان سر انجام مانند هیتلر به خود
سوزی دست خواهند زد و مانند هیتلریان مضمحل
خواهند شد.
مجریان ژیگولویی فرانسوی
وبلاگ دشنام پراگن"داور"!
شما درحالی که در حاشيۀ صفحۀ وبلاک تان
نوشته ايد:
« گرداننده گان این وبلاگ دوتن از رفقای
روز های دشوار شماست که با هیچ حزب و سازمان
سیاسی جدا شده از بدنۀ حزب دموکراتیک خلق
« وطن » تعلق تشکیلاتی ندارند... » ، اگر
در عمل به اين نوشتۀ تان واقعاً صادق می
باشيد، پس چرا از يک گروه کوچک که تحت نام
" رهبری شورای اروپايی" از کودتای
14 ثور 1365 تا ايندم ، مسبب فروپاشی حاکميت
و متلاشی شدن وحدت ح.د. خ. ا شدند و هم اکنون
مانع وحدت ميان نهضت فراگير و حزب متحد
ملی گرديدند و تمام اعضای صادق حزب آنان
را عامل اين همه مصيبت ها ميدانند ؛ ولی
شما برعکس بصورت يک جانبه از آنان بدفاع
برخاسته مطالب دور از عفت قلم را به نام
مستعار در وبلاک تان آنهم بنام « داور (!)
» منتشر می نماييد.
به گونۀ مثال ، شما بازهم درمقالی تحت عنوان
« مارهای درون آستين ...» می نويسيد: « حالا
در چند روزِ گذشته، رفقا پرشور و هدایت
حبیب مصروف تماس تلیفونی بدون توقف همرای
رفقا بودند از جمله همرای من هم و اولین
پیشنهاد من به آنها همین بود که باید کمیته
ی بیطرف به ریاست رفیق قابل قبول همه، اگر
بپذیرند به ریاست رفیق افضل لودین، ایجاد
شود و با این اقدام تاریخی جسورانه گام
عملی را شروع کنند که هردو رفیق با جملات
آتشین و صداقت زارنالگی و به خصوص اعلام
بیطرفی به هیچ گروهی، گفتند، این کاریست
که همه رفیق ها امین را میگویند و شما ببینید
که این چه افسوسی است که این رفقای ما به
هیچ چیز خود پابند نیستند حتی به وجدان
خود، من نمی فهمم که این ها.... »
نخست، من با تمام صراحت و صداقت می گويم
که نه من و نه رفيق جليل پرشور ، درمورد
موضوعی که وبلاک نويس داور نوشته است، اصلاً
با هيچ کسی صحبت نکرده ايم و اين يک دروغ
بزرگ و بهتان مضحک است . اگر درمورد نبشتۀ
خويش جرأت و شهامت گفتن را دارند، از زير
چادر و نقاب « مستعار نويسی » بيرون برايند
تا به قول شاعر:
خوش
بود گرمحکی تجربه آيد به ميان
ـ تا ... شود هرکه در او غش باشد.
دوم ، رفيق ارجمند افضل لودين يکتن از اعضای
باشرف ح. د. خ. ا و از جملۀ جنرال های نظامی
ورزيده، پاک و باتقوای اردوی افغانستان
در دهۀ هشتاد ميلادی بوده است، که من و ساير
رفقای حزب به او احترام داريم؛ اما موضوع
وحدت مرامی، تشکيلاتی و ايده ئولوژيک تمام
بخشهای جداشده از آغوش ح. د. خ. ا کاريست
بسيار دشوار ، که زنده ياد ببرک کارمل همه
دوران زندگی اش را در راه تحقق آن صرف نمود
؛ ولی نتايج مطلوبی که آرزوداشت به آن نايل
شده نتوانست.
زين قصه هفت
گنبد افلاک پرصداست
– کوته نظرنگر که سخن مختصرگرفت
سوم ، من با نهضت فراگير بيشتر از دوسال
، پيوند تشکيلاتی نداشته ام؛ وليک انتخاب
راه و رسم مبارزۀ سياسی ، شموليت در يک حزب
سياسی ، به عقل ، خرد ، بينش و وجدان يک انسان
متعلق بوده است. همين گونه آمدن ويا رفتن
يک عنصر سياسی از يک سازمان به سازمان ديگر
درشرايط امروزی يک امر منحصر به خود شخص
است که درآن خود را آمادۀ انجام خدمت به
وطن و مردم ، درفضای کاملاً آزاد و دموکراتيک
احساس نمايد و درتصميم گيری خودعذاب وجدان
نه کشيده، تاريخ مُهرمحکوميت رابرجبينش
حک نکند.
دوستان
وبلاک نويس « داور(!) » !
متن نامه را بدون تعصب بخوانید و بکوشيد
تا کمی با ادب باشید! شریفانه دلم برایتان
می سوزد، چقدر سقوط کرده اید. چیزی بنام
اخلاق حزبی، رفاقت، دوستی و مردانگی در
وجود شما باقی مانده است؟ آیا به این فکر
افتاده اید که زمانی شما با اعضایی سازمان
های جدا شده از پیکر حزب دموکراتیک خلق
افغانستان همسفر و همسنگر بوده اید؟ آیا
این نامردی وجفا نیست که شما در حق رفیق
هایی دیروز خود تهمت و بهتان می کنید؟
اگرشما خود، به دست خويش شخصیت سیاسی خود
را ترور نمی کردید، چرا به اصطلاح در دومین
اجلاس شورای اروپایی "نهضت" که به
تاریخ 21 جنوری دایر گردیده بود، از 123تن
اعضایی شورایی اروپایی، کمتر از 50 فیصد
دقیقتر 33 تن شرکت کرده بوند؟ و از سایر گرایش
ها تنها دو شخصیت؟ آیا با ادامۀ چنین سیاست
خود محوری، ساير جزایر متعلق به خانوادۀ
بزرگ دیروز ما به سوی وحدت های بزرگ با شما
همسو خواهند شد؟
برای خدا، شما که هر کدام تان ادعای نبوغ،
دانشمندی، فیلسوفی ... دارید، چرا آن دورنما،
اهداف و استراتیژی تان را زودتر تکمیل و
به پيشگاه جامعۀ درد مند افغانستان و نسل
جوان کشور، تقديم نمی کنید؟
برعکس، درعوض آن با استفاده از سایتهای
انترنتی که در اختیار دارید، اتاق فحش و
ناسزا در سایتها باز می نمایید؛ مافیا وار
تهدید، دشنام و اتهام به شخصیت و خانوادۀ
جانب مقابل
را نامردانه و نا رفیقانه به سطح کوچه
و بازار بکار می برید؛ آيا از آموزگار بزرگ
و هميشه جاودان مکتب ما و حزب ما، همين اخلاق
را فرا گرفتيد؟
رفیق های همسفر وآگاه!
از مدت بیشتر ازسه سال بدینطرف وحدت طلبان
گاه صریح گاه سریع وگاهی در پردۀ ابهام
فریاد سردادند، که وحدت به بیراهه می رود؛
رهبران صاحب صلاحیت نهضت فراگیر در اروپا
قرار دارند؛ آنان خواهان وحدت نیستند و
از آن هراس دارند؛ شما خوب میدانید که مسأله
وحدت از همان آغاز گفتمان، مهر چالش را
بر جبینش داشت ؛ چه همین که نیک خواهان،
سخن وحدت را آغاز نمودند؛ بدخواهان، "
تيم وحدت ستیز " را در رأس شورای اروپایی
"نهضت" نصب نمودند. سرانجام تدویر
کنگرۀ حزب واحد، فریادهای وحدت طلبان را
صحه گذاشت؛ این پیش داوری نبوده است ولی
فکر می کنم که اکنون بی باورانِ صادق، به
فریادها باورمند شده باشند.
البته بودند رفقایی که از مشاهدۀ آن حالت
نگرانی خویش را ابراز نمودند، ولی شوربختانه
بخود جرأت ندادند، که وحدت ستیزانِ پشت
پرده نشسته در اروپا را معرفی نمایند و
آدرس شان را به همه رفقاء ، دقیق ارائه بدارند.
باید همچو رفقا از مبارزات گذشته ، مرور
زمان و درسهای تاريخ نيک آموخته باشند،
که مبارزۀ وطن دوستانه و صادقانه، صراحت
و قاطعیت می خواهد؛ یعنی آنهایی که در برابر
منافع مردم ، وطن و نهضت عدالتخواه کشورمان
قرار می گیرند، بایست بی رحمانه افشا شوند.
تاريخ گواه است، که کسانی که نیت وحدت شکنی
و خود محوری دارند، فقط یک چیزنصیب شان
می شود وآن شکست و رنگ باختن !
5 فبروری 2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.