۱۳۹۰ بهمن ۲۳, یکشنبه

آيا انتقاد را ميتوان با فحش و ناسزاگويی پاسخ داد؟


هدایت حبیب

آيا انتقاد را ميتوان با فحش و ناسزاگويی پاسخ داد؟
قسمت دوم

   خوانندۀ عزيز ! 
       هر زمان صحبت از آزادی بیان و نوشتاری آغاز می شود، همۀ مان با يک صدا می گوييم: صد درصد موافقیم. هر زمان گفت و گو از گفتمان باز و صادقانه بميان می آيد، همه با يک زبان فرياد می کشيم: صد در صد موافقیم. هرزمان صحبت از ریا، نبود شهامت برای ابراز عقیده، کج اندیشی و دگماتیسم می شود، همه در مقاله های زيبايی می نويسيم: صد درصد موافقیم.
      پس گره ی کار کجاست؟ چه کسانی صادق نیستند؟ چه کسانی وحدت ستیز و دگماتيست هستند؟ چه کسانی آزاد اندیش نیستند؟ هر انتقادی که می شنویم یا می خوانیم، همه سرهای مان را به رسم تائید تکان می دهیم و می گوییم درست است. پس مشکل کجاست؟ چرا صداقت صحبت رویارویی را با رفیق ها وهمسفر های خود نداریم؟ چرا می پنداريم که تمام نواقص و کمبودی ها از دیگران است نه از من! من تافته ی جدا بافته هستم! و دیگران انباشته از نارسایی ها!
      انگیزۀ ادامه این عنوان نوشتار و تکرار یکی از پروگراف های نبشتۀ قبلی، افشای چهره های اصلی عقب وبلاگی دشنام پراگن است.
      خوانندۀ عزیز! سردستۀ وحدت ستیزان رهبران پشت پردۀ "نهضت" در اروپا که بیشتراز دو ماه به این طرف وبلاگ هرزۀ نویس را بنام "داور"برضد شریفترین، پاکترین وطنپرستان، دموکرات ها و وحدت خواهان بازکرده اند، در آن وبلاگ دروغ پراگنی، تهمت و افتراء، نبشته های خلاف تمام موازین و عرف ژورنالیستی و اصول حزبی به دستور رهبران پشت پردۀ "نهضت" این فرکسیونبازانِ دیرینۀ کهنه کارِ ماهرِ حرفه وی، توسط مجریان وبلاگ بدست نشرسپرده می شود.
                  مجریان وبلاگ "گودی گک کوککی" شرارت پیشه با تعقیب سیاست های دوگانه میان گروه های همسو وهم اندیش فاصله ایجاد کردند وتخم نفاق کاشتند، به مثابه تروریستان اسلحه برداشته، به دستور آمران خود(رهبران پشت پرده نهضت دراروپا) شخصیت سیاسی افراد واشخاص شریف، وطنپرست و مخالفین عقیده واندیشه شان را ناجوانمردانه ترورمی نمایند، تا ادای خدمت کنند ویا شاید آمرانشان خلاف کرامت انسانی به تقلب، جعل وزهرپاشی، دشنام، هتک حرمت وافشاندن تخم نفاق درميان نيروهای چپ مجبورشان ساخته اند. ویا آمرانشان در رد ویا تائید نبشته های منتقدین که دلیلی برای گفتن ویاجوابی نداشتند، در برابر بخش بزرگ و اساسی آن انتقادها " سکوت " را ـ که علامت رضاء و تسلیم است ـ اختیار نمودند.
      خواننده عزیز! مشکل ما افغان ها این است که ما دراثر بروز رويدادهای مهم درکشورمان و جهان، به دنیای انترنت قبل از اینکه از لحاظ فرهنگی و اخلاقی آمادگی میداشتیم بسیارسریع گام نهادیم واکنون بجای استفادۀ پژوهشی ـ آموزشی و تربيتی ، بازار فحش و ناسزاگويی باز می شود و سياست بازان دغلکار، خود کامه و تکرو بوسيلۀ گديگک های کوکی شان از اين دستاورد علمی عليه منتقدين سياسی خويش استفادۀ سوء و نا جائز می نمايند.
      اما جادارد تا برای این (شتردزدان) بگوييم که اکنون دیگر بسیار ناوقت است که این بازی ها را دوام بدهيد! دیگر هیچ معیاری وجود ندارد! اگر دارد، باری بگویيد که چیست؟
     اين رهبران پشت پرده بايد پیام منتقدین را بشنوند وجدی بگیرند! همچنان مجریان وبلاگ متعفن(!) باید بدانند که شخصیت انسان از هرگونه تجاوز و تعرض مصون است، آزادی بیان و دموکراسی این نیست که شخصیت های سیاسی مورد تحقیر و توهین مغرضانه و کج اندیشانه قرار بگیرند و کسی هم نیست که بگوید بالای چشمت ابرو است. وحدت ستیزان پشت پرده نشسته در اروپا به چنین کارها استادان بی بدیل اند، گودیگک های کوککی خود، را زیر چادری و نقاب "مستعار نویسی" آموزش میدهند، این نکته را نيز باید بدانند: شما با اين داوری (!) و داوربازی ها(!) شخصیت خود و دوستان خود را ترور می نمایید. زيرا شما با گذشتۀ ديروز و حالت امروزی تان، در مقام داور نیستید وما هم به داوری شما نیازی نداریم!
      اقایان وحدت ستیز رهبران پشت پرده نشستۀ "نهضت" در اروپا! 
      چقدر سریع و راحت تغیير موضِع نموده اید؟ چرا وبه کدام حق شریف ترین، صادقترین آزادی خواهان، وحدت خواهان وموکرات ها را مورد اهانت قرار میدهید؟ چیزی بنام اخلاق حزبی، رفاقت، دوستی و مردانگی در وجود شما باقی مانده است؟ آیا به این فکر افتاده اید که زمانی شما با اعضای سازمان های جدا شده از پیکر حزب دموکراتیک خلق افغانستان رهبرهمسفر و همسنگر بوده اید؟ آیا این نامردی وجفا نیست که شما در حق رفیق هایی دیروز خود  تهمت و بهتان می کنید؟ مگر تخریب، تحقیر، تعجیز و زور گویی بسیار بد وغیر انسانی مورد نفرت همه دگراندیشان به آدرس حزبی های شریف، توسط شما و گودی گگ های کوککی تان کم صورت گرفت؟ اگرشما خود، به دست خويش شخصیت سیاسیی خود را ترور نمی کردید، چرا متحدین سیاسی ما و اعضای دیروزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان (وطن) از کنارشما (نهضت فراگیر!)بعد از مرگ زنده یاد محمود بریالی آرام آرام فاصله می گرفتند یا به دوری از سازمان ناگزیر می شدند؟ آیا به زودی و آسانی می توانيد جای چنین رفقایی را در سازمان زیر اختیار خود پر نمایيد؟ آیا شما میدانید چه مقدار کار درزمانش به منظور پرورش، آزمایش و تربیت حزبی و سیاسی صورت گرفته است؟ آیا نزد خود فکر کرده ايد که آنان در مدت و جریان عضویت به حزب و در راه مبارزه چه محرومیتها، حرمانها، سرزنشها ... را متحمل شده اند؟ چه تعداد از این همسنگران تان شب و روز به خاطر تامین امنیت شما و خانواده های شما گزمه وپهره نموده اند؟ چه تعداد درزندان، زیرشکنجه ها، درمخفيگاه ها... چه زجر ها کشیده اند؟ در زمان دفاع مسلحانه از خوشبختی مردم چند بار مرگ را به چشم سر دیده اند؟ در آن حادثه ها چه تعداد اعضاءِ فامیل، اقارب و رفیق های شان را از دست داده اند؟ چه تعداد از رفقاء معلول اند؟ واین معلولیت چه بار سنگین برشانه های آنهاست؟ در فراهم آوری توشۀ فرار از بدی حادثه چه زحمات ومشکلاتی را متقبل شده اند؟ و اکنون دراین قفسهای طلایی و چنگال رسیسزم چه حالی دارند؟ چه رنج هایی را تعداد زیاد از رفقاء با فامیل های شان با وجود این که مهاجران واقعی اند، تاهنوز قبول نشده اند آنها را همیشه خطر اخراج می آزارد متحمل می شوند؟ شما که درکلام و بیان از انسان و آزادی وعدالت زبان و سخن می گشایید، پرسید که چگونه می توان همین حداقل اين واژه ها را به سیاست واقعی تبدیل کرد و از مرحله ی حرف به عمل رساند؟ آیا با ادامۀ چنین سیاست خود محوری، خودکامگی وتکروی ساير جزایر متعلق به خانوادۀ بزرگ دیروز ما به سوی وحدت های بزرگ با شما همسو خواهند شد؟
      رفقای شريف و پاک طينت ديروز و امروز ح. د. خ. ا !
      توجه فرماييد که " ژیگولوی فرانسوی داور" به دستور رهبران پشت پرده... درقسمتی از غمنامۀ تعفنی خود، چی می نویسد: "اما شما رفتید و اسیر « سلول مرگ » متحد ملی شدید که ریاست اول و ریاست دوم و ریاست پنج در آن بود و حالا ریاست هفت و ریاست سیاسی هم بر آن علاوه گردید. یکی بودم شاه حسین ، جوره شدیم یا حسین!
شما فراموش کردید که این سلول مرگ پلان های وسیع خرابکارانه دارد و به این که شما را با داور جنگ بیندازد اکتفا نمی کند بلکه به این جنگ و به محو داور از صحنه ی روزگار برای پلان های اینده ی خود ضرورت دارد."
      شما در مورد بی احساسی، ارج نه گذاشتن به فداکاری ها و از خود گذریهای رفقای بخشهای امنیتی که دردشوارترين روزهای زندگی مردم ما و حساس ترين برهه ای از تاريخ خونبار ميهن مان از جان، مال و زندگی شخصی و خانوادگی شان بریدند، تا آخرین لحظات زندگی با شهامت درسنگر دفاع از اهداف انساندوستانۀ حزب و آسايش مردم مان قرارگرفته و دربرابر دشمنان وطن و مردم ما رزميدند ، اکنون از طرف گودیگک های کوککی رهبران پشت پردۀ "نهضت" به سرکردگی ژیگولوی فرانسوی که خود را درجايگاه " قاضی" قرارداده، برای خوشنودی آمران خود و دشمنان آشتی ناپذیر مردم ما ؛ همچنان برای عقده گشایی مدعیان محاکم به اصطلاح حقوق بشر(!)، علیه فدا کارترین مدافعین راه و رسم انسانيت ، آزادی و عدالت ، به جنگ الکتونیکی می پردازند، در حالیکه خود این مجریان، روز ها با معاش و بی معاش برای کسب اعتماد و رسیدن به چوکی، مقام و قدرت بالا تر، از کاه ، کوه ساخته داوطلبانه اطلاع رسانی و جاسوسی دوستان نزدیک محل کار و محل زندگی خود را می نمودند.
      به بیان دقیق، اکثریت قاطع این یاوه سرایان دموکرات شده (!) اجنت های کارمندان همین ریاست هایی بودند که اکنون از آنان نام برده می شود و علیه شان تهمت می بندند. اگر ذره ای وجدان داشته باشند و نمک حرامی نه کرده باشند، آیا، دوازده سال کار و فعاليت ح. د. خ. ا و دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان و دستاوردهای ماندگار آن که اکنون مردم افغانستان ارآن به نيکی ياد می کنند و گوشه های از آن در برگه های تاريخ و نبشت های مورخان با رسالت امروز ميهن مان ثبت و ضبط است؛ زندگی و بقای هزاران فامیل روشنفکر و ادامۀ زندگی رهبری دیروز مرهون فداکاری ها و قربانیهای همین همسنگران، همسفران و همقطاران ما نیست؟ اما آنچه مایه ی تعجب بوده اين است که: بخش ی از رفقای نهضتی که خود از مدافعین سرسپردۀ آرمان های حزب ومردم در دهۀ هشتاد بوده اند، چگونه اجازه می دهند که از آدرس حزب ایشان چنین اتهامات نامردانه بر تاریخ دیروز شان وارد کنند.
      البته قابل درک است که تشدید این حملات برای کسب رضایت تیم سرکوزی و همراهان هالندی و اروپایی آن است ویا هم، داخل شدن در بازی های جدید سیاسی، اوپراتیفی.!؟
      درفرجام اين سوال مطرح میگردد، که آيا در ارتباط به افراد مربوط ارگان های مختلف که در دولت وقت افغانستان با قلب گرم، مغز سرد ودستان پاک از آبرو، شرف، عزت و ناموس مردم افغانستان، ازجمله اززندگی آمران تان دفاع و دربرابر دشمنان وطن و مردم مان مبارزه می کردند چگونه به خود حق می دهید تا با چنین سبک سری برخورد کنید؟ یا اینکه وظیفه دارید تا با همدستی و رفاقت (!) با حسن اميری ، نبيل مسکينيار و عمرخطاب، فداکارترین همسفران وهمرزمان دیروز خودرا متهم نقض حقوق بشر و مفردات کنوانسیون ژنیو نموده به میزمحاکمه بکشانید و بارسنگين وظايف ياران جديد را سبک سازید؟
11 فبروری 2012

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.